پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

پرورشی شهرقدس

معارف اسلامی و مسائل تربیتی و پرورشی ومناسبتهای روز

گیاهان در قرآن (سیر و عدس و نخل)

گیاهان در قرآن (سیر)

و آن زمان را که گفتید: ای موسی، ما بر یک نوع طعام نتوانیم ساخت، از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین می روید چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند. (بقره / 61)

نام قرآنی: فوم

نامهای متداول:فارسی، سیر، عربی: ثوم، تریاق الفقراء، عبری: شومیم؛ اردو، هندی، گجراتی، مراتی،   سانسکریت: لهسن؛ سانسکریت: لاسونا؛ بنگالی: رُسوم؛ پنجابی: ثوم؛ تامیلی: ولیپّاندو؛ کشمیری: رُهَن؛ تلگو: ویلّولی؛ ملیالمی: ویّلوتولّی؛ انگلیسی:garlic؛ فرانسوی:ail؛ آلمانی: knoblauch؛ لاتینی:allium؛ ایتالیایی:aglio؛ یونانی:skordo؛ اسپانیایی:ajo؛ روسی: chesnok.

نام علمی:Allium sativum ( از تیره ی سوسنLiliaceae).

اشاره ی قرآنی:

" و اذ قلتم یا موسی لن نصبر علی طعام واحد فادع لنا ربک یخرج لنا ممّا تنبت الارض من بقلها و قثآئها وفومها و عدسها و بصلها قال اتستبدلون الّذی هو ادنی بالّذی هو خیر اهبطوا مصراً فانّ لکم ما سالتم و ضربت علیهم الذلّة والمسکنة و باءو بغضب من الله ذلک بانّهم کانوا یکفرون بایات الله و یقتلون النبیین بغیرالحق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون." (بقره/ 61)

و آن زمان را که گفتید: ای موسی، ما بر یک نوع طعام نتوانیم ساخت از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین می روید چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند. موسی گفت: آیا می خواهید آنچه را که برتر است به آنچه فروتر است بدل کنید؛ به شهری باز گردید که در آن جا هر چه خواهید به شما دهند. مقرر شد بر آنها خواری و بیچارگی و خشم خدا را بر خود هموار ساختند و این بدان سبب بود که به آیات خدا کافر شدند و پیامبران را به ناحق کشتند و نافرمانی کردند و تجاوز ورزیدند.

در زبان عربی سیر را ثوم می نامند اما نام قرآنی آن فوم است. به هر حال، بعضی از مفسران قرآن این کلمه را به معنای کلمه عربی حنطه گرفته و آن را گندم ترجمه کرده اند. با وجود این علامه یوسف علی و مولانا عبداللطیف و چندین مترجم دیگر فوم را فقط سیر ترجمه کرده اند. بنابر نقل ابن مسعود تلفظ صحیح قرآنی «فومها» باید «ثومها» باشد. شواهد تاریخی نیز دلالت بر این دارد که آیه 61 سوره  بقره اشاره به سیر است نه گندم.

نام علمی این گیاه آلیوم ساتیوُم است. مهمترین ماده اصلی سازنده  قسمت پیازی شکل سیر، روغن فرّاری است به میزان 1 تا 3 درصد. این روغن که بویی بد و طعمی ناخوش دارد شامل موادی به نام دی سولفید پروپیل آلیل و دی سولفید دیالیل می باشد. غیر از این مواد که بخش اصلی گیاه از آن ساخته شده، غده زیرزمینی سیر شامل مقدار کمی نشاسته، ماده  لعابی، پروتئین و قند است.

خواص دارویی سیر

سیر را به علت خواص دارویی آن همه می شناسند و به علت فراوانی آن که در دسترس همه قرار دارد آن را به عربی تریاق الفقرا ( پادزهری برای فقیران) می نامند. سیر برای مداوای امراض مختلف و برای معالجه  فشار خون مفید است. گیاهی است گرم، محرک، ضد نفخ، قاعده آور ( برای زنان) ضد درد استخوان، ضد کرم، مقوّی،  و برای درمان تنگی نفس بسیار مؤثر است. سیر برای درمان ناراحتی های روده ای به عنوان ماده ای ضد عفونی کننده به کار می رود. در مورد سل ریوی عصاره  سیر سرفه های شدید را کاهش می دهد. و به عنوان ماده ای خلط آور به کار می رود و برای سرباز کردن دمل نیز مؤثر است. مصرف آن با نمک طعام برای تسکین سردرد و آرامش اعصاب، نفخ معده و روده، هیستری و غیره مفید است. سیر برای درمان گلودرد، فلج، نقرس، سیاتیک و امراض پوستی مؤثر است. مصرف داخلی عصاره  سیر برای درمان ناراحتی گوش و کری مفید است. در صورت دسترسی نداشتن به آنتی بیوتیک های معمولی، عصاره  سیر را برای پیشگیری از عفونت باکتری ها و چرکی شدن زخم ها به کار می برند.

صادرات سیر هند هر سال بالغ بر دو کرور روپیه است که به عربستان، یمن، سومالی، امارات متحده عربی، مالزی، ژاپن و چک واسلواکی صادر می شود.

چند حدیث

1- ابوایوب(ره) نقل کرده: «او ( پیامبر صلی الله علیه و آله) روزی خورشی را که محتوی سیر بود تناول نفرمود: از او پرسیدم «آیا حرام است.» فرمود: «خیر ولی من بوی آن را دوست ندارم.»

2- ابوسعید(ره) نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود «کسانی از شما که آن (سیر خام) را می خورید تا بوی آن برطرف نشده به مسجد نیایید.»

3- علی بن ابی طالب علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود خود را با سیر معالجه کنید که هفتاد مرض را شفا می بخشد.

گیاهان در قرآن (عدس)

و آن زمان را که گفتید: ای موسی، ما بریک نوع طعام نتوانیم ساخت، از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین می روید چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند. (بقره/ 61)

نام قرآنی:عدس

نامهای متداول: فارسی، عربی: عدس، عبری: عدشه؛ اردو، هندی، پنجابی، گجراتی، مراتی، تامیلی: مَسوُر؛ سانسکریت: مسورک؛ بنگالی، کشمیری: مُسُور؛ تلگو: پپو؛ انگلیسی:Ientil؛ Ientille؛ لاتینی:Iens؛ آلمانی:Linse؛ ایتالیایی:  Ienticchia؛ یونانی: Faki؛ اسپانیایی:Ienteja؛ روسی:Chechevitsa

نام علمی: Lens culinaris؛L.esculenta (از تیره نیام داران Leguminosae)

اشاره قرآنی:

" و اذ قلتم یا موسی لن نصبر علی طعام واحد فادع لنا ربک یخرج لنا ممّا تنبت الارض من بقلها و قثآئها و فومها وعدسها و بصلها قال اتستبدلون الّذی هو ادنی بالّذی هو خیر اهبطوا مصراً فانّ لکم ما سالتم و ضربت علیهم الذلّة و المسکنة و باءو بغضب من الله ذلک بانّهم کانوا یکفرون بایات الله و یقتلون النبیین بغیرالحق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون." (بقره/ 61)

و آن زمان را که گفتید: ای موسی، ما بر یک نوع طعام نتوانیم ساخت از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین می روید چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند. موسی گفت: آیا می خواهید آنچه را که برتر است به آنچه فروتر است بدل کنید؛ به شهری باز گردید که در آن جا هر چه خواهید به شما دهند. مقرر شد بر آنها خواری و بیچارگی و خشم خدا را بر خود هموار ساختند و این بدان سبب بود که به آیات خدا کافر شدند و پیامبران را به ناحق کشتند و نافرمانی کردند و تجاوز ورزیدند.

این آیه اشاره ای است به واقعه فرار حضرت موسی و پیروانش از ظلم حاکمان (فرعون) مصر و ورود آنان به صحرای سینا. بنی اسرائیل در زمان اقامت در این دشت پس از تمام کردن همه خوراکیهایی که با خود آورده بودند احساس گرسنگی کردند. خداوند غذایی یکنواخت که همان منّ و سلوی بود بر ایشان نازل کرد. آنان با میل و لذت این غذا را خوردند اما پس از مدتی که منّ و سلوی می خوردند از پیامبرشان خواستند برای آنان غذایی فراهم کند که آنان در زمان زندگی در مصر می خوردند یعنی سبزی، خیار، سیر، عدس و پیاز.

در روزگاران قدیم عدس را برای تهیه نان به کار می بردند نه به عنوان حبوبات. ثروتمندان نان پخته شده از آرد گندم می خوردند و فقیران نان عدس و در یونان قدیم آن را رولانتای عربی (Revelanta Arabica) می نامیدند. با توجه به این حقیقت تاریخی عدس در آیه فوق باید چیزی باشد شبیه سیر نه گندم. بسیاری از مفسران قرآن مانند مولانا ابوالکلام آزاد، پیکتال، آربری، مولانا مودودی  و مولانا عثمانی "فوم" را غله (گندم) نامیده اند و مولانا حقانی و یوسف علی "فوم" را سیر دانسته اند.

موارد مصرف عدس

چهار نوع عدس در مصر، فلسطین و کشورهای مدیترانه ای می روید. نوع قرمز آن از همه معروفتر است. نوع دیگری از حبوبات در هندوستان می روید که "ملکه مسور" یا ملکه عدس نام دارد.

عدس شامل حدود 12% آب و 60% مواد قندی مختلف است که نیمی از این مواد نشاسته می باشد و 25% آن پروتئینی با کیفیتی خوب است همراه با مقدار کمی فسفر و پتاسیم.

عدس ماده ای است مُدر و مسهلی ملایم. خمیر عدس برای معالجه آبله مرغان ، آبله و جوشهای پوست مفید است

گیاهان در قرآن( نخل)

و با آن برایتان کشتزار زیتون و نخلها و تاکستانها و هر نوع میوه برویاند، در این عبرتی است برای مردمی که می اندیشند. (نحل/11)

نخل

نام قرآنی: نخل، نخیل

نامهای متداول: فارسی: نخل، خرما؛ عربی: نخل، تمر؛ عبری: تمر؛ اردو: خرم، کهجور؛ هندی، گجراتی، مراتی: پِند کهجور، بنگالی: کهجور؛ پنجابی: پِند؛ تلگو: کرجورو؛ کشمیری: کهریز؛ ملیالمی: انتها؛ سانسکریت:کرجور؛ تامیلی پریچای؛ انگلیسی:date-palm؛ فرانسوی:datte-dattier؛ ایتالیایی:dattero؛ لاتینی:palma؛ روسی:finik؛ اسپانیایی:palmera,datil؛ آلمانی:Dattelpalm ؛ یونانی:finiks khurmas

نام علمی:Phoenix dactylifera ( از تیره نخل Palmaceae , Arecaceae)

اشارات قرآنی

"ایود احدکم ان تکون له جنة من نخیل و اعناب تجری من تحتها الانهار له فیها من کل الثمرات و اصابهُ الکبر و له ذریة ضعفاء فاصابها اعصار فیه نار فاحترقت کذلک یبین الله لکم الایات لعلکم تتفکرون. ( بقره/266)"

"آیا ازمیان شما کسی هست که دوست داشته باشد که او را بوستانی ازخرما و انگور بوده باشد، و جویها در پای درختانش جاری باشد، و هر گونه میوه ای دهد. و خود پیر شده و فرزندانی ناتوان داشته باشد، بناگاه گردبادی آتشناک در آن بوستان افتد و بسوزد؟ خدا آیات خود را برای شما این چنین بیان می کند، باشد که بیندیشید."

2- "وهوالذی انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات کل شیء فاخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراکبا و من النخل من طلعها قنوان دانیة و جنات من اعناب والزیتون و الرمان مشتبها وغیرمتشابه انظروا الی ثمره اذا اثمر وینعه ان فی ذلکم لایات لقوم یومنون." (انعام/99)

"اوست خدایی که از آسمان باران فرستاد و بدان باران هر گونه نباتی را رویانیدیم، و از آن نبات ساقه ای سبز و از آن دانه هایی بر یکدیگر چیده و نیز ازجوانه های نخل خوشه هایی سر فروهشته پدید آوردیم، و نیز بستانهایی از تاکها و زیتون و انار، همانند و ناهمانند. به میوه هایش آنگاه که پدید می آیند و آنگاه که می رسند بنگرید که در آنها عبرتهاست برای آنان که ایمان می آورند. "

3-"و هوالذی انشا جنات معروشات و غیرمعروشات والنخل و الزرع مختلفا اکله و الزیتون و الرمان متشابها و غیرمتشابه کلوا من ثمره اذا اثمر و اتوا حقه یوم حصاده ولا تسرفوا انه لا یحب المسرفین."( انعام/141)

"و اوست که باغهایی آفرید نیازمند به داربست و بی نیاز از داربست، و درختخرماو کشتزار، با طعمهای گوناگون، و زیتون و انار، همانند، در عین حال ناهمانند. چون ثمره آوردند از آنها بخورید و در روز درو حق آن را نیز بپردازید و اسراف مکنید که خدا اسراف کاران را دوست ندارد. "

4-"و فی الارض قطع متجاورات و جنات من اعناب و زرع و نخیل صنوان و غیر صنوان یسقی بماء واحد و نفضل بعضها علی بعض فی الاکل ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون.( رعد/ 4)"

"و بر روی زمین قطعه هایی است در کنار یکدیگر و باغهای انگور و کشتزارها ونخلهایی که دوتنه از یک ریشه رسته است یا یک تنه از یک ریشه و همه به یک آب سیراب می شوند و در ثمره، بعضی را بر بعضی دیگر برتری نهاده ایم. هر آینه در اینها برای خردمندان عبرتهاست."

5-"ینبت لکم به الزرع و الزیتون و النخیل والاعناب و من کل الثمرات ان فی ذلک لایة لقوم یتفکرون.( نحل/11)"

و با آن برایتان کشتزار و زیتون ونخلها و تاکستانها و هر نوع میوه برویاند، در این عبرتی است برای مردمی که می اندیشند.

6-"و من ثمرات النخیل والاعناب تتخذون منه سکرا و رزقا حسنا ان فی ذلک لایة لقوم یعقلون." ( نحل/67)

و از میوه هانخلها و تاکها شرابی مستی آور و رزقی نیکو به دست می آورید، و خردمندان را در این عبرتی است.

7- "او تکون لک جنة من نخیل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجیرا."( اسراء/91)

"یا تو را بستانی باشد از درختانخرما و انگور که در خلالش نهرها جاری گردانی."

8-"واضرب لهم مثلا رجلین جعلنا لاحدهما جنتین من اعناب و حففنا هما بنخل و جعلنا بینهما زرعا."( کهف/32)

برایشان داستان دو مرد را بیان کن که به یکی دو تاکستان داده بودیم و بر گرد آنهانخلها و در میانشان کشتزار کرده بودیم.

9-"فاجاءها المخاض الی جذع النخلة قالت یا لیتنی مت قبل هذا و کنت نسیاً منسیاً".( مریم/23)

درد زاییدن او را به سوی تنهدرخت خرمایی کشانید. گفت ای کاش پیش از این مرده بودم و از یادها فراموش شده بودم.

10- "و هزی الیک بجذع النخلة تساقط علیک رطبا جنیاً."( مریم/25)

نخل را بجنبان تا خرمای تازه چیده برایت فرو ریزد.

11- "قال امنتم له قبل ان اذن لکم انه لکبیرکم الذی علمکم السحر فلا قطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف ولاصلبنکم فی جذوع النخل و لتعلمن اینا اشد عذابا و ابقی."( طه/71)

"فرعون گفت: آیا پیش از آن که شما را رخصت دهم به او ایمان آوردید؟ او بزرگ شماست که به شما جادوگری آموخته است. دستها و پاهایتان را از چپ و راست می برم و بر تنهدرخت خرما به دارتان می آویزم. تا بدانید که عذاب کدام یک از ما سخت تر و پاینده تر است."

12-" فانشانا لکم به جنات من نخیل و اعناب لکم فیها فواکه کثیرة و منها تاکلون."( مؤمنون/19)

با آن برایتان بوستانهایی ازخرما و انگور پدید آوردیم. شما را در آن باغها میوه های بسیاری است که از آنها می خورید.

13- "و زروع و نخل طلعها هضیم."( شعراء/148)

و کشتزارها ونخلها با آن شکوفه های نرم و لطیف؟

14- "و جعلنا فیها جنات من نخیل و اعناب و فجرنا فیها من العیون".( یس/ 34)

"و در آن باغهایی ازنخلها و تاکها پدید آوردیم و چشمه ها را روان ساختیم."

15- "والنخل باسقات لها طلع نضید."( ق/10)

نخلهای بلند با خوشه های بر هم چیده."

16- "تنزع الناس کانهم اعجاز نخل منقعر."( قمر/20)

"که مردمان را از زمین، همانند ریشه های از جای کندهنخل، بر می کند."

17-" فیها فاکهة و النخل ذات الاکمام."( رحمن/11)

"در آن میوه هاست ونخلها، با خوشه هایی که درغلافند."

18- "فیهما فاکهة و نخل و رمان."( رحمن/68)

"در آن دو، میوه هست ونخل هست و انار هست."

19- "سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة ایام حسوما فتری القوم فیا صرعی کانهم اعجاز نخل خاویة."( حاقه/7)

"آن عذاب را هفت شب و هشت روز پی در پی بر آنان بگماشت . آن قوم را چون تنه های پوسیدهخرما می دیدی که افتاده اند و مرده اند."

20-"و زیتونا و نخلاً."( عبس/29)

"و زیتون و نخل."

در قرآن مجید نام بسیاری از میوه ها و درختان میوه آمده است. ولی نام نخل بیش از همه اینها تکرار شده است. کلمه نخل( جمع آن نخیل) و نخله در بیست آیه قرآن آمده است که همه این آیات در این مورد نقل شد. شایان ذکر است که در هشت آیه نام نخل به تنهایی ذکر شده در دوازده آیه دیگر در جمع میوه هایی دیگر مانند زیتون، انار و انگور ذکر شده است. بجز کلمه نخل نام نوعی خاص از درخت خرما به نام لینة در سوره حشر/5 آمده است. در دو آیه( 53 و 124) سوره نساء کلمه " نقیر" آمده که به معنای " گودیی بر پشت هسته خرما" می باشد؛ یعنی چیزی بی ارزش. " قطمیر" کلمه دیگری است که در قرآن در سوره فاطر/13 آمده است نیز به معنای چیزی بی اهمیت است هر چند در لغت به معنای پوست نازک بین خرما و هسته آن می باشد. کلمه " نوی" در سوره انعام /95 را علامه عبدالله یوسف علی در ترجمه قرآن خود هسته خرما معنی کرده است هر چند بسیاری از دیگر مفسران آن را هسته هر نوع میوه ای می دانند. همچنین کلمه "عرجون" به معنی چوب هلالی شکل خوشه خرماست که خشکیده و به شکل داس برآمده است که در سوره یس/39 هلال ماه به آن تشبیه شده است. کلمات " حبل" و " دُسُر" را که در سوره لهب/5 و قمر/13 به ترتیب آمده است علامه یوسف علی، لیف خرما معنی کرده است.

نام علمی درخت خرما " فونیکس داکتیلی فرا" از تیره نخل است ( کتاب نخلهای جهان از مک کورا). درخت خرما در زبان عربی " نخل" و میوه آن" تمر" نامیده می شود. هر چند در بسیاری از کشورهای عربی و آفریقایی کلمه هندی " کهجور" و کلمه فارسی " خرما" برای میوه این درخت کاربردی عام دارد.

تاریخ کاشت درخت خرما

تصور می شود که پرورش و کاشت درخت خرما 6000 تا 8000 سال قبل در بین النهرین آغاز شد. احتمالاً هیچ درخت میوه دیگری در آن زمان بجز درخت خرما در جایی کاشته نمی شد و شاید به همین علت خرما همیشه با تمدن و فرهنگ بشری همراه بوده است. فونیکس اسم عمومی خرما همچنین نام پرنده ای افسانه ای ( ققنوس) است. نقل شده که این پرنده چندین هزار سال قبل در صحرای کبیرعربستان وجود داشته است. سن متوسط این پرنده پانصد تا ششصد سال بود و پس از آن خود را می سوزاند و دوباره از خاکستر خودش برای دوره زندگی جدید ظاهر می شد. ادبیات یونان و روم قدیم پر از داستانهایی است درباره امکان ارتباط بین درخت خرما و ققنوس.

فواید درخت خرما

بنابر ضرب المثل کهنی عربی فواید درخت خرما به اندازه تعداد روزهای سال است. و ظاهراً نیز چنین است، زیرا خرما واقعاً فواید گوناگونی دارد. از چوب آن در بنّایی استفاده می شود و برگهای بزرگ آن( که گاهی شاخه نامیده می شود) برای ساختن چندین کاردستی مانند بادبزن، طناب، چوبدستی، حصیر و غیره به کار می رود. بنابر سنتی قدیمی، عادت اعراب بر این بود که در مراسم شادمانی همگانی برگهای درخت خرما را در دست می گرفتند و به صورت دسته هایی از معابر می گذشتند. هسته خرما اگر خیسانده و آرد شود غذای مناسبی برای دام می باشد. خرما علاوه بر آن که میوه ای شیرین و لذیذ است بهترین ماده غذایی برای انسان است. خرما شامل بیش از 60% قند تبدیل شده و دکستروز به اضافه مقدار زیادی ساکاروز و پروتئین، پکتین، تانین، سلولز، نشاسته و چربی به نسبتهای متفاوت است(30). مقدار زیادی ویتامینهایA وB وC نیز در آن وجود دارد. به علاوه ترکیبات معدنی آهن، سدیم، کلسیم، گوگرد، کلر و فسفر در خرما دیده می شود. خرمای خوراکی، مانند عسل، در ساختن شیرینی، نوشابه، شکر و شربتهای شیرین به کار می رود.

خرما از نظر پزشکی بسیار با ارزش است( دائرة المعارف پزشکی اسلام) آرام بخش و ملیّن و محرک قلب است و از فراموشی جلوگیری می کند. برای ناراحتیهای تنفسی به طور کلی و به ویژه برای تنگی نفس( آسم) مفید است. خرما لینت آور، مدِرّ و مقوی قویه باه است. و با توجه به تمام خواص و ترکیباتش می توان آن را غذایی کامل و نیروبخش دانست. ضماد آرد هسته خرما برای شفای بیماریهای چشمی مخصوصاً ورم قرنیه و چشم درد مفید است. حضرت محمد(ص) برای حفظ سلامتی، مردم را به خوردن منظم خرما توصیه می کند. هر چند نقل شده که یک بار حضرت علی (ع) را در دوران نقاهت از خوردن خرما نهی فرمود( کتاب سنن ترمذی) و این توصیه کاملاً بر پایه ای علمی استوار است زیرا خرما دارای الیافی غذایی است و کسانی که دوره نقاهت را می گذرانند و معده ای ضعیف دارند هضم این الیاف برایشان مشکل است. بعضی از مفسران قرآن مانند مولانا عبدالماجد دریابادی اشاره کرده اند که خرما برای زن باردار بسیار مفید است به همین جهت هنگامی که حضرت مریم درد زاییدن گرفت برایش خرما آماده شد. ( سوره مریم/23-25)

قطع درخت خرما ممنوع!

خرما درختی دو پایه است یعنی درخت نر و ماده آن بر دو ساقه جداگانه می روید و گرده افشانی بین گلهای دو درخت سبب تولد میوه می شود. یک درخت خرمای نر برای گرده افشانی یکصد درخت ماده کافی است. باغ خرما نخلستان نامیده می شود که به معنی واحه نیز می باشد. مشهور است که اگر در نخلستانی درختان خرمای نر وجود نداشته باشد هیچ یک از درختان آن نخلستان میوه نخواهد داد. پیش از ظهور اسلام مردمان قبایل عربستان، درختان خرما مخصوصاً درختان خرمای نر قبایلی را که با آنان دشمنی داشتند قطع و نابود می کردند. مسلمانان با این عمل قطع درختان مخالفت و آن را منع کردند. این گونه رفتار با درختان را فساد فی الارض می دانستند. حتی به هنگام جنگ به امیران لشکری دستور می دادند که به مردم بی گناه آزار نرسانند و درختان سبز را نبرند. این حساسیت شدید نسبت به حفظ درختان اندیشه ای انقلابی بود و راهی عملی برای گسترش جامعه ای انسانی. یک بار، به هنگام مقابله با بنی نضیر، مسلمانان ناچار شدند درختان خرمای دشمن را ببرند تا پیشرفت نیروها را ممکن سازد. این عمل آنان را به شدت اندوهگین کرد. در آن هنگام بود که آیه 5 از سوره حشر نازل شد و اندوه مسلمانان را تسکین بخشید و در شرایط دشوار اجازه انجام چنین کاری به آنان داد.

خرمای مرغوب

درخت خرما را سلطان واحه می نامند. مردم معتقدند خرمای خوب را وقتی می توان چید که ریشه درخت در آب غوطه ور باشد و ساقه و برگ آن در معرض تابش آفتاب گرم تابستان. طول درخت خرما به 16 تا 20 متر می رسد. بر هر خرمابنی معمولاً یک شاخه می روید. اما گاهی در طبیعت دیده می شود که چند شاخه از یک ریشه می روید. از دو نوع درخت: صنوان و غیر صنوان در قرآن در سوره رعد/4 نام برده شده است. سن متوسط درخت خرما حدود دویست سال است، اما درختان میوه دار خوب معمولاً عمری حدود یکصد سال دارند. درختان خرما از طریق دانه و هم از طریق پاجوش تکثیر می شوند و درختی که به روش پاجوش تکثیر شده باشد خرمای بهتری می دهد. پاجوش معمولاً در پای درختان جوان می روید. درخت خرما درختی بلند است، اما ریشه های مستحکم آن گاهی تا عمق بیش از دو متر در زمین فرو نمی رود. درخت خرما از نظر ریشه در مقایسه با گیاهانی مانند گز( اثل) و خارشتر( الحاج) درختی ضعیف است . زیرا این هر دو گیاه به عمق تقریباً ده متر در زمین ریشه دارند. در سوره قمر /18-20 که می گوید:" ما بر آنها( قوم عاد) در روزی نحس و طولانی بادی سخت فرستادیم که مردمان را از زمین، همانند ریشه های از جای کنده نخل، بر می کند" اشاره ضمنی به این خصوصیت درخت خرما دارد.

ظرافت و زیبایی نخسلتانها منظره ای بدیع می آفریند. بسیاری از شاعران عرب و آفریقایی و حتی اروپایی وصف نخل را در اشعار معروف خود آورده اند. هومر در حماسه اودیسه کلمه تمر را برای نمایاندن زیبایی به کار برده است. چاسر و شکسپیر نیز در اشعار خود از نخل نام برده اند.

شرایط جغرافیایی کاشت خرما

از نظر جغرافیای گیاهی منطقه کاشت نخل، گستره ای است از غرب هندوستان تا شرق آفریقا. اما مهمترین ناحیه تولید این محصول عراق، عربستان، ایران و مصر می باشد . در ناحیه گجرات و پنجاب هند اخیراً پرورش چند نوع مرغوب نخل معمول شده است و امید می رود هندوستان در سالهای آینده از نظر تولید خرما خودکفا شود. هم اکنون واردات سالانه خرما به هندوستان در حدود شصت هزار تا هشتاد هزار تن است با ارزشی بالغ بر پانزده میلیون دلار. اهمیت خرما را می توان از این حقیقت درک کرد که تقریباً نیم میلیون تن خرما در بازار جهانی خرید و فروش می شود. در آریزونا و کالیفرنیای امریکا درختان خرما در گستره وسیعی روییده اند. به علت اهمیت روز افزون خرما در جهان سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد( فائو) در سال 1357/1978 مؤسسه تحقیق و توسعه نخل را در بغداد تأسیس کرد.

از زمانهای بسیار قدیم بصره، شهر بندری عراق، مرکز خرید و فروش دو نوع تمر بوده است. یکی تمر درخت خرما، کالای صادراتی مهم بصره و دیگری تمرهندی که از هندوستان وارد می شود. تمرهندی در عراق و کشورهای خاورمیانه به عنوان ماده ای غذایی، به ویژه برای ساختن شربت معروف است. کلمه انگلیسیTamarind به معنای تمرهندی مشتق از کلمه عربی تمرالهند است.

حدود 60 گونه نخل در سرتاسر بخشهای گرمسیر آفریقا و آسیا وجود دارد. در هندوستان نخل جنگلی معمولی ترین گونه ای است که به طور خودرو و هم به صورت پرورشی در سرتاسر این سرزمین دیده می شود و به آن " نخل هندی" یا " نخل خودرو" می گویند. از شیره این گیاه نوعی شکر زرد( گور) مرغوب تهیه می شود. برخی از دانشمندان بر این باورند که درخت خرمای خاورمیانه گونه تکامل یافته این نخل هندی یا نخل جنگلی( نخل خودروی هندی) است. دلیل اصلی این نظریه آن است که درخت خرمای خوراکی هرگز به صورت خودرو در هیچ نقطه ای از جهان مشاهده نشده است.

علاوه بر ارزشهای غذایی و طبی از نظر تاریخی و فرهنگی درخت خرما را می توان " لطفی الهی" نسبت به " آدمی" دانست و شاید به همین علت است که در قرآن مجید به طور مکرر با احترام از آن یاد شده است. در چندین آیه از کتاب مقدس احترام به نخل دیده می شود. برای مثال در آیه 12 از مزمور نود و دوم کتاب مزامیر داود آمده است: " عادل مثل درخت خرما خواهد شکفت".

 احادیثی درباره نخل

1- ابوبصیر(ره) روایت کرده :" ما به او، رسول خدا صلی الله علیه و آله ، کره و خرما هدیه کردیم زیرا او آن دو را با هم دوست داشت."( سنن/ ابن ماجه/ سنن ابن داود)

2-  انس بن مالک از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود:" از خوردن غذای عشاء خودداری نکنید، حتی اگر شامل چند دانه خرما باشد. غفلت از خوردن غذای عشاء عمر را کوتاه می کند."( سنن، ابن ماجه)

3- محمد بن احمد ذهبی از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود:" اگر برایتان ممکن شد صبحانه را همراه خرما تناول کنید." (سنن/ نسایی)

4- محارب بن دثار از عمر روایت کرده که رسول خدا(ص) فرمود:" مثل مؤمن مانند نخل است."( صحیح بخاری)

5- أمّ منذر روایت کرده که زمانی رسول خدا(ص) به علی(ع) سفارش کرد که زیاد خرما مخور زیرا به تازگی از بیماری شفا یافته ای و ضعیف هستی.( مسند احمد حنبل، سنن/ ابن ماجه)

6- جابربن عبدالله  روایت کرده که رسول خدا(ص) توصیه فرمود کشمش و خرما را با هم نخورید.(سنن/ ابن داود)-تبیان

گیاهان در قرآن (زیتون وسدر)

گیاهان در قرآن (زیتون)

و درختی است که در طور سینا می روید. روغن می دهد و آن روغن برای خورندگان خورشی است.

(مؤمنون / 20 )

نام قرآنی: زیتون

نامهای متداول:

فارسی، اردو، پنجابی، هندی: زیتون؛ عربی: زیتون، زیت؛ عبری: زیت؛ انگلیسی، فرانسوی، آلمانی:olive؛روسی، لاتینی:oliva؛ ایتالیایی، اسپانیایی:olivo؛ ulivo؛elia،elaiaنام علمی:Olea europaea ( از تیره زیتونOleaceae)

اشارات قرآنی

1- وهوالذی انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات کل شیء فاخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراکبا و من النخل من طلعها قنوان دانیة و جنات من اعناب والزیتون و الرمان مشتبها وغیرمتشابه انظروا الی ثمره اذا اثمر وینعه ان فی ذلکم لایات لقوم یومنون.( انعام / 99 )

" اوست خدایی که از آسمان باران فرستاد و بدان باران هر گونه نباتی را رویانیدیم، و از آن نبات ساقه ای سبز و از آن دانه هایی بر یکدیگر چیده و نیز ازجوانه های نخل خوشه هایی سر فروهشته پدید آوردیم، و نیز بستانهایی از تاکها و زیتون و انار، همانند و ناهمانند. به میوه هایش آنگاه که پدید می آیند و آنگاه که می رسند بنگرید که در آنها عبرتهاست برای آنان که ایمان می آورند. "

2- و هوالذی انشا جنات معروشات و غیرمعروشات والنخل و الزرع مختلفا اکله و الزیتون و الرمان متشابها و غیرمتشابه کلوا من ثمره اذا اثمر و اتوا حقه یوم حصاده ولا تسرفوا انه لا یحب المسرفین. (انعام / 141)

و اوست که باغهایی آفرید نیازمند به داربست و بی نیاز از داربست، و درختخرماو کشتزار، با طعمهای گوناگون، و زیتون و انار، همانند، در عین حال ناهمانند. چون ثمره آوردند از آنها بخورید و در روز درو حق آن را نیز بپردازید و اسراف مکنید که خدا اسراف کاران را دوست ندارد.

3- ینبت لکم به الزرع و الزیتون و النخیل والاعناب و من کل الثمرات ان فی ذلک لایة لقوم یتفکرون. ( نحل / 11)

و با آن برایتان کشتزار و زیتون ونخلها و تاکستانها و هر نوع میوه برویاند، در این عبرتی است برای مردمی که می اندیشند.

4- وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناء تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلاکِلینَ. (مومنون / 20)

و درختی است که در طور سینا می روید. روغن می دهد و آن روغن برای خورندگان نان خورشی است.

5- اللهُ نور السّمواتِ و الارضِ مثلُ نورهِ کمشکوةٍ فیها مصباحٌ المصباحُ فی زُجاجةٍ الزُّجاجةُ کانّها کوکبٌ دریٌ یوقد من شجرةٍ مبارکةٍزیتونةٍ لا شرقیةٍ ولاغریبةٍ یکادُ زَیتها یُضیءُ و لو لم تمسسهُ نارٌ نورٌ علی نورٍ یهدی الله لنورهِ مَن یشاءُ و یضربُ اللهُ الامثالُ للناسِ و الله بکلِّ شیءٍ علیمٌ. (نور / 35)

خدا نور آسمانها و زمین است. مَثَل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی باشد، آن چراغ درون آبگینه ای و آن آبگینه چون ستاره ای درخشنده. از روغن درخت پر برکتزیتونکه نه خاوری است و نه باختری افروخته باشد. روغنش روشنی بخشد هر چند آتش بدان نرسیده باشد. نوری افزون بر نور دیگر. خدا هر کس را که بخواهد بدان نور راه می نماید و برای مردم مثلها می آورد. زیرا بر هر چیز آگاه است.

6- و زیتونا و نخلاً.( عبس/29)

و زیتون و نخل.

7- والتّینَ والزّیتون. و طُور سینین. و هذا البلدِ الامین. لقدْ خلقنا الانسانِ فی احسنِ تقویمٍ. (تین / 1- 4)

سوگند به انجیر وزیتون، سوگند به طور مبارک، سوگند به این شهر ایمن، که ما آدمی را در نیکوتر اعتدالی بیافریدیم.

نام زیتون شش مرتبه در قرآن آمده است و یک بار در سوره  مؤمنون، آیه20 اشاره غیر مستقیم به درختی شده که روغن می دهد و در کوه سینا می روید. نام زیتون به تنهایی فقط دوبار آمده است در حالی که پنج بار همراه با دیگر میوه ها یعنی خرما، انار، انگور و انجیر از آن یاد شده است.

نام علمی زیتون « الیا یوروپیا» است و در سرتاسر منطقه ی مدیترانه ای کاشته می شود. اما مرکز عمده ی تولید آن اسپانیا، ایتالیا، ترکیه، تونس و مراکش می باشد. بر اساس تخمینی در سال 1343/ 1964 حداقل 200 میلیون درخت زیتون در اسپانیا و 123 میلیون در ایتالیا وجود داشته است.

پیشینه درخت زیتون

زیتون درختی تناور نیست و کمتر اتفاق می افتد که ارتفاع آن به هشت متر برسد. زادگاه اصلی این درخت احتمالاً فنیقیه بوده که در حدود سال 2000 قبل از میلاد در این ناحیه کاشته می شده و از آن جا به غرب یعنی اروپا و آفریقا و به شرق یعنی افغانستان و ایران راه یافته است. این حقیقت درباره منشأ درخت زیتون در سوره  نور، آیه 35 بیان شده که می فرماید «درخت زیتون که نه خاوری است و نه باختری». با این وجود بعضی از مفسّران از این آیه تفسیرهای مختلفی کرده اند. برای مثال علامه عبدالله یوسف علی معتقد است که درخت زیتون متعلق به همه جهان است و منحصر به شرق و غرب نیست. به علاوه از نظر او منظور از شرق و غرب جهت درخت است. دیگر نویسندگان مانند مولانا عبدالماجد، مولانا مودودی، مولانا عثمانی، مولانا حقانی کم و بیش چنین نظری دارند و حتی گفته اند مزّه و کیفیّت زیتون به جهت این درخت نسبت به خورشید بستگی دارد. اما به نظر می رسد این کلام خداوند در واقع به زادگاه و گسترش این درخت اشاره دارد نه به چیزی دیگر. درخت زیتون در ناحیه ی مدیترانه ای اروپا و آفریقا درختی معمولی بود. در جنوب اروپا آن چنان فراوان پرورش می یافت که زیتون اروپایی نام گرفت یعنی درختی که متعلق به اروپا بود. اما محققان به این حقیقت پی برده اند که اروپا زادگاه اصلی زیتون نبود، بلکه فنیقیه، یا به عبارت دیگر، بخش شمالی جزیرة العرب بود که زیتون از آن جا نشأت گرفت. به سادگی می توان پذیرفت که اعراب در زمان نزول قرآن به این نکته واقف بوده اند که رشد و پرورش گیاهان در منطقه ای الزاماً به معنی نشأت گرفتن گیاه از آن منطقه نیست.

لذا این آیه  سوره  نور بر بومی بودن این گیاه دلالت دارد.

موارد مصرف زیتون

زیتون از طریق پیوند زدن تکثیر می شود و درختان غیر پیوندی میوه ای نامطبوع دارند. زیتون نارس طعمی تلخ دارد و در تهیه ی ترشی و چاشنی غذا از آن استفاده می شود. اما میوه ی رسیده طعمی بسیار مطبوع دارد. زیتون میوه ای است بیضی شکل به طول 2 تا 3 سانتیمتر. هر درخت زیتون 10 تا 20 کیلوگرم میوه می دهد. گوشت میوه ی زیتون منبعی برای روغنی ماندنی با کیفیتی عالی است که 15% یا بیشتر روغن از آن گرفته می شود. روغن با فشردن به دست می آید. اولین افشره بهترین نوع روغن را دارد که نیازی به تصفیه آن نیست. ترکیبات اصلی روغن تازه شامل اسید اولئیک (80%) و مقدار کمی جوهر نخل و اسیدهایی دیگر مانند اسید استیریک، لینولئیک، آراشیدیک و میریستیک می باشد. از تفاله ی پس از اولین افشره، روغنی غیر خوراکی به دست می آید که در صابون سازی مصرف می شود.

روغن زیتون خوراکی در اروپا خواهان بسیاری دارد و در تهیه ی سالاد و غیره مصرف می شود. این روغن را می توان در برخی غذاها به طور خام مصرف کرد. در زمانهای قدیم سربازان عرب در لشکرکشیها نان و روغن زیتون یا عسل برای غذا همراه خود می بردند و با این کار وقت خود را صرف پختن غذا نمی کردند و نان خورشی خوشگوار با روغن خام یا عسل می خوردند. تولید سالانه روغن زیتون در جهان حدود 20 میلیون تن است. ایتالیا و اسپانیا عرضه کننده عمده این روغن به بازار جهانی می باشند. در هندوستان محصول زیتونی که قابل نام بردن باشد نیست، اما به تازگی کاشت آزمایشی این درخت در مناطق کوهستانی هند مرکزی آغاز شده است.

زیتون ارزش دارویی زیادی دارد. در صورتی که به صورت خوراکی مصرف شود ماده ای مغذی، آرام بخش و مسهلی ملایم است و زخم معده و اثنی عشر بیمار را بهبود می بخشد. و در مورد نارساییهای کلیوی به عنوان غذایی بدون ازت تجویز می شود. روغن زیتون ماده ای ملیّن است و مصرف خارجی آن پوست بدن و تاولهای سودا (اکزما) و داءالصدف را نرم می کند. این روغن برای ماساژ دادن نیز مناسب است و از ترکیبات مهم بسیاری از مرهمها و ضمادها می باشد. در حدیثی رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه وآله به مردم توصیه می کند که از روغن زیتون برای خوردن و برای ماساژ دادن استفاده کنند زیرا از «شجره ی مبارکه» گرفته شده است.

روغن زیتون سوخت مناسبی برای چراغ است. در سوره نور، آیه 35 این کاربرد زیتون به خوبی وصف شده است. کسانی که روغن زیتون را به کار برده یا دیده اند به سادگی این آیه را درک می کنند. نوع مرغوب روغن زیتون زرد کرمی رنگ، گاهی متمایل به سبز، چنان صاف و شفاف است که اگر در ظرفی شیشه ای ریخته شود حالت شیئی درخشان دارد و چون در چراغی بسوزد روشنی چراغ، افزون می شود. این خاصیت زیتون در عبارت «نورٌ علی نور» توصیف شده است.

کبوتری با شاخه ای زیتون در منقار رمز جهانی صلح و وحدت است. این رمز از کشتی نوح سرچشمه می گیرد. بنابر روایتی هنگامی که خشم خداوند، که در طوفان ظاهر شده بود، کاهش یافت کبوتری با شاخه ای زیتون در منقارش ظاهر شد که نشانه ی آرامش و صلح بود.

روایاتی در باب زیتون

1- السید انصاری (ره) روایت کرده؛ پیامبر صلی الله علیه وآله: فرمود: «روغن زیتون را بخورید و آن را به بدن خود بمالید که آن شجره ی مبارکه است.» (دارمی،ج 3، ص 29).

2- ابوهریره (ره) روایت کرده: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «زیتون را بخورید و به بدن بمالید که هفتاد مرض از جمله جذام را شفا می بخشد.» (ابونعیم).

3- علقمة بن عامر (ره) روایت کرده: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «شما روغن را از شجره ی مبارکه ی زیتون می گیرید. خود را با آن معالجه کنید که شفا بخش بواسیر است.»

گیاهان در قرآن (سدر)

او را بار دیگر هم بدید، نزد سدرة المنتهی، که آرامگاه بهشت نزد آن درخت است. وقتی که سدره را چیزی در خود می پوشید چشم خطا نکرد و از حد درنگذشت. (نجم/13- 18)

نام قرآنی: سدرة- سدر

نامهای متداول: فارسی: سدر؛ عربی: شجرة الله، ارز، ارز الرب، ارز اللبنان؛ عبری: اهرازم؛ انگلیسی:cedar؛ فرانسوی:cedre؛ آلمانی:Zeder؛ لاتینی:cedrus؛ یونانی:kedros؛ ایتالیایی، اسپانیایی:cedro؛ روسی:kedr.

نام علمی:Cedrus Libani( از تیره کاجPinaceae)

اشارات قرآنی:

1." لقد کان لسبا فی مسکنهم ایة جنتان عن یمین و شمال کلوا من رزق ربکم واشکروا له بلدة طیبة و رب غفور. فاعرضوا فارسلنا علیهم سیل العرم و بدلناهم بجنتیهم جنتین ذواتی اکل خمط  واثل و شیء من سدر قلیل."(سبا/15-16)

مردم سبا را در مساکنشان عبرتی بود: دو بوستان داشتند، یکی از جانب راست و یکی از جانب چپ. از آنچه پروردگارتان به شما روزی داده است بخورید و شکر او را به جای آورید. شهری خوش و پاکیزه و پروردگاری آمرزنده. اعراض کردند، ما نیز سیل  ویرانگر را بر آنها فرستادیم و دو بوستانشان را به دو بوستان بدل کردیم با میوه ای تلخ و شوره گز و اندکی سدر.

2." و هو بالافق الاعلی. ثم دنا فتدلی. فکان قاب قوسین او ادنی. فاوحی الی عبده ما اوحی. ما کذب الفؤاد ما رای. افتمارونه علی ما یری. و لقد راه نزلة اخری. عندسدرة المنتهی. عندها جنة الماوی. اذ یغشی السدرة ما یغشی. ما زاغ البصر و ما طغی. لقد رای من ایات ربه الکبری."(نجم/7- 18)

و او به کناره آسمان بلند بود. سپس نزدیک شد و بسیار نزدیک شد. تا به قدر دو کمان یا نزدیکتر. و خداوند به بنده خود هر چه باید وحی کند وحی کرد. دل آنچه را که دید دروغ نشمرد. آیا در آنچه می بینید با او جدال می کنید؟ او را بار دیگر هم بدیده نزد سدرة المنتهی. که آرامگاه بهشت نزد آن درخت است. وقتی که سدره را چیزی در خود می پوشید چشم خطا نکرد و از حد درنگذشت. هر آینه پاره ای از آیات بزرگ پروردگارش را بدید.

3. "و اصحاب الیمین ما اصحاب الیمین. فی سدر مخضود . و طلح منضود. و ظل ممدود. و ماء مسکوب. و فاکهة کثیرة. لا مقطوعة ولا ممنوعة. و فروش مرفوعة."( واقعه/27- 34)

اما اصحاب سعادت. اصحاب سعادت چه حالی دارند؟ در زیر درخت سدر بی خار و درخت موزی که میوه ای بر یکدیگر چیده شده، و سایه ای دایم، و آبی همواره جاری، و میوه ای بسیار؛ که نه منقطع می گردد و نه کس را از آن بازدارند. و زنانی ارجمند.

ماهیت سدره

در قرآن مجید چهار بار نام کلمه سدره آمده است. دوبار در سوره نجم و دوبار در هر یک از سوره های واقعه و سبأ. فقط یک مورد(سوره سبأ) اشاره به این زمین خاکی و سه مورد دیگر وصف بهشت و آسمانهاست.

اغلب مفسران و مترجمان قرآن به زبان انگلیسی سدره را درخت کُنار می دانند که به زبان هندی بری و به زبانهای اروپاییjujube ( عناب) وziziphus( کنار) نامیده می شود. اما مولانا عثمانی می نویسد: " بری( عناب) سدرة المنتهی را که در آیه 14 سوره نجم به آن اشاره شده نباید با بری این جهان اشتباه کرد. فقط خداوند آگاه است که این چه نوع درختی است. می توان گفت که ریشه های این درخت عظیم در آسمان ششم بود و شاخه های آن بالای آسمان هفتم." مولانا عبدالماجد بیان می کند: " سدرة المنتهی مرزی است که این جهان را از جهان دیگر جدا می سازد. در اعتقاد به وجود چنین درختی تردید روا نیست زیرا به طور مسلم بسیاری از چیزهای موجود در این جهان از جمله گیاهان قطعاً در بهشت نیز وجود دارد." مولانا عبدالماجد در ترجمه سدرة المنتهی در سوره واقعه بیان می کند که بعضی مفسران معتقدند سدره در واقع به معنای بری( درخت کنار) نیست بلکه درخت زیبای دیگری است. مولانا حقانی معتقد است که وحی الهی نزدیک درختی مشهور بر موسی نازل شد و حضرت محمد صلی الله علیه و آله در سدرة المنتهی به دیدار حق نایل گردید.

در کتاب لغة القرآن سدر به معنای درختی که آخرین حد معرفت انسانی را مشخص می کند آمده است. و غلام احمد پرویز سدرة المنتهی را مرز ادراک بشر می داند. مولانا مودودی می گوید سدره در واقع جایی است که نبی اکرم صلی الله علیه و آله برای دومین بار جبرئیل را ملاقات کرد و درک ماهیت واقعی و توصیف درخت سدر مشکل است. لذا به نظر او آن چیزی بود که خداوند کلمه سدر را مناسب ترین کلمه به زبان آدمیان برای آن می دانست. هیوز سدرة المنتهی را درخت نهایت می داند.

علامه یوسف علی سدره را درخت کنار از گونه کنار، عناب می داند که در عربستان به صورت خودرو و هم پرورشی می روید. به رغم این حقیقت که بیشتر مفسران قرآن سدره را درخت کنار می دانند با این وجود اغلب آنان اصل کلمه سدرة المنتهی را در ترجمه سوره نجم آیه 14 حفظ کرده اند. داود سدرة المنتهی را درخت سدره و سدر مخضود را سدر بی خار ترجمه کرده است:

برای دریافت هویت واقعی و ماهیت حقیقی سدره باید به هدف قرآن از اشاره به این درخت توجه کرد. در هیچ یک از چهار آیه مربوط به سدر نشانه ای یا وصفی از میوه آن نیامده است. به علاوه در هیچ یک از این آیات خداوند کلمه سدر را همراه با درختان میوه دار دیگر مانند نخل، زیتون، انجیر، انگور و انار نام نبرده است. در چندین آیه قرآن نام این میوه ها و درختان میوه با هم آمده است اما در هیچ جا نام سدر همراه با آنها نیامده است. از این رو به روشنی معلوم است که منظور خداوند از ذکر سدره در واقع تنها بیان زیبایی، استحکام و عظمت درخت سدر بوده نه میوه آن. مثلاً در سوره نجم و سوره واقعه با ذکر کلمه سدره وصف بدیع وزیبایی از آسمانها و بهشت آمده است در صورتی که در سوره سبأ، سدر یک نوع از سه درخت استواری بود که از سیل بنیان کن عرم در امان ماند؛ دو درخت دیگر خردل و گز بود.

قبل از تلاش برای شناخت سدره واقعی لازم است نظر کسانی را که این گیاه را درخت کنار و یا گونه ای از کنار( زیزفون) می دانند بررسی کنیم. به نظر پاکستون زیزفون( کنار) کلمه ای مشتق از عربی و به معنی بوته ای خاردار است. در واقع تمام گونه های کنار خاردار و کم ریشه اند. سه گونه کنار که در عربستان می روید یکی کنار موریتانیایی است که یک نوع عناب است و به زبان هندی " بِر" نامیده می شود، دیگری کنار کازرونی است که عناب معمولی است و سومی کنار درختی است که تاج مسیح از خارهای آن ساخته شده بود. این گونه کنار معمولاً بوته ای خاردار است ولی گاهی تا حد درختانی کوچک می رسد. همه انواع آن میوه های خوراکی دارند هر چند طعم هیچ کدام از آنها بخوبی دیگر میوه هایی که وصف آن در قرآن آمده است مانند خرما، انگور، انجیر، انار و زیتون نمی باشد. گونه های کنار برای سوخت بسیار مناسب است اما از چوب این درختان استفاده صنعتی نمی شود. همه این گیاهان در مناطق گرم آفریقا و آسیا می روید اما هیچ نوع آن در مناطق سردسیر دیده نمی شود. باغستانهایی که فقط کنار در آن کاشته باشند بندرت دیده می شود. این درختان یا به طور خودرو می روید یا در قطعات پراکنده زمین و یا در گرداگرد باغها به عنوان حصار یا پرچین کاشته می شود.

اکنون با توجه به این خصوصیات درخت کنار به این نتیجه می رسیم که سدره ای که وصف آن در قرآن آمده هیچ یک از این گونه های گیاهی نیست. زیرا در سوره نجم و واقعه وصف زیبایی درختان سدره آمده و در سوره سبأ از وجود آن در سرزمین سرد و کوهستانی یمن با ارتفاعی بیش از 1300 متر از سطح دریا سخن گفته است. در چنین ارتفاعی گمان نمی رود که درخت کنار حتی به صورت غیر خودرو بروید. کنار را نمی توان درخت رعنا و مفید دانست به حدی که توصیف آن شایسته آیه هایی در مورد سدرة المنتهی و بهشت باشد. و به این نکته باید توجه داشت که در آیه ها ذکری از میوه سدره نشده است. در این شرایط بناچار نظر گروهی از مفسران را که گفته اند سدره ممکن است" درخت خوب دیگری" باشد باید بررسی کرد. این انگیزه ای می شود که امکان سدر لبنان را به عنوان سدر واقعی قرآن بررسی کنیم. نام علمی این درخت باشکوه سدر لبنانی " سدروس لیبانی" است که معمولاً ارزالرب، شجرة الله یا ارز لبنان نامیده می شود. این درخت در قلمرو گیاهان است. سدر لبنانی درختی است بسیار تناور که ارتفاع آن تا حدود 50 متر و تنه آن تا حدود 3 متر و دور درخت تا حدود 15 متر می رسد. شاخ و برگی انبوه و رنگی سبز تیره و شاخه هایی گسترده دارد. تمامی درخت با جلوه هماهنگ شاخ و برگها از دور شکوه و عظمت هرمی بزرگ به آن می بخشد. مولدنکه درست گفته که با نگاه به درخت سدر( یا جنگل سدر) آدمی محو زیبایی آن می شود. منظره سدر افسونگر و جذاب است.

موارد استفاده سدر

چوب سدرالواری مرغوب است. چوبی است درخشان، روشن و با دوام و به علت داشتن رزینی به نام روغن سدر دارای بویی خوش است. به این دلایل بود که در دوران قبل از مسیح معابد بزرگ با چوب سدر ساخته می شد. نیاز به دقت بسیار برای نظافت و شستشوی چنین بناهایی نبود. نقل شده که قصر باشکوه سلیمان از چوب این درخت شگفت انگیز ساخته شده بود و هشتاد هزار کارگر را برای بریدن و بردن چوب این درخت به اورشلیم به کار گرفته بودند.  در دوران فراعنه نیز درختان جنگلهای سدر لبنان را بریدند و چوب آن را برای ساختن قصرها و معابدی که تا چندین قرن بعد باقی بود به مصر بردند. بریدن درختان سدر در زمان حضرت عیسی به مرحله ای رسیده بود که این درخت بسیار کمیاب شده بود و در بعضی مناطق بریدن و نابودی آنها ممنوع و منفور بود.

درخت سدر در کتاب مقدس

در کتاب مقدس از درخت باشکوه لبنان به نام ارز که در ترجمه یونانی و دیگر ترجمه های اروپایی به کدروس، سدرو، سدروس، و غیره ترجمه شده نام برده است. عده ای را عقیده بر این است که نام عبری اِرِز و معادل آن در عربی اَرز مشتق از زبان سامی است. همین گونه دیگر نامهای آن مانند سدروس، سدرو، و غیره ریشه سامی دارند. این یک حقیقت تاریخی است که قبل از ظهور اسلام مناطق وسیعی از سوریه، فلسطین و عراق زیر نفوذ یونان و روم قرار داشت. در نتیجه نام رومی و یونانی بسیاری از گیاهان با تغییری اندک در تلفظ و شکل کلمه وارد زبان عربی شد. لذا ممکن است اَرز (عربی) و اِرِز( عبری)، در زبان عربی به شکل سدر و سدره که مشتق از سدروس و سدرو است درآمده باشد. اما هنگامی که سدر واقعی یعنی سدره قرآنی حتی در لبنان و سوریه به صورت درختی مقدس درآمد مردم درختان دیگر را نیز سدره نام گذاشتند. مثلاً درخت اُرس در مناطق کوهستانی حجاز و دیگر بلندیهای عربستان می روید با وجود آن که نام اصلی عربی آن عرعر بود، اَرز( سدر) نامیده می شد. به هنگام قطع درختان ارس، که سرنوشتی همانند سدر لبنانی داشت، برای عرضه به مردمی که تقاضای چوب و سوخت داشتند درختان دیگر نیز سدر نامیده شدند و کنار در این میان مقام اول را داشت مخصوصاً با توجه به این حقیقت که چندین گونه از این جنس مانند کنار کازرونی و کنار( سدر) در جزیرة العرب به طور خودرو می رویید. این گونه بود که سدره واقعی یعنی سدر لبنانی یا اَرزالرب به فراموشی سپرده شد و کلمه سدره به اشتباه به جای درخت کنار( گونه های کنار) به کار رفت و مقبولیتی عام و فراگیر یافت. در واقع چنین تغییراتی در نامهای بومی و محلی گیاهان پدیده ای متداول در اندوخته گیاهی هر کشوری یا هر زبانی می باشد. مثلاً کات هندی، سندروس، ساج و غیره برای گونه های گیاهی مختلفی به کار می رود که از جنسها و حتی از تیره های مختلف می باشند. بنابراین می توان بسادگی استنباط کرد که سدره واقعی همان سدر لبنانی بود گرچه انواع درختان ارس( عرعر) و کنار را نیز سدره می نامیدند.

استیگاس که سدره را قامت بلند ترجمه کرده مسلماً به ارتفاع درخت سدره توجه داشته است. در واقع سدره زمانی سلطان جنگل نامیده می شد و اشارات زیادی به این درخت در کتاب مقدس آمده است. این درخت درخت خداوند نیز نامیده می شود و در یکی از آیات این گونه از آن ستایش شده است:

درختان خداوند شادابند. یعنی سروهای آزاد لبنان که غرس کرده است.( مزامیر داود:104/16).

در آیه دیگری این گونه نام سدر آمده است:

کوهها به سایه اش پوشانیده شد. و سروهای آزاد خدا به شاخه هایش.( مزامیر داود:80/10).

سدر به زبان عربی شجرة الله و ارزالرب  نامیده می شود و گونه ای همجنس آن که در کوههای هیمالیا می روید به زبان سانسکریت و هندی" دئودرا" نامیده می شود که به معنی چوب یا درخت خداوند است.(30 و 97).

چنان که قبلاً بیان شد از دوران حضرت عیسی تا زمان ظهور اسلام اَرز را در زبان یونانی و دیگر زبانهای اروپایی با کلماتی شبیه سدر می شناختند، بنابراین اگر ارز لبنان را سدره ( سدر) قرآن بدانیم، همه آیات قرآن که در آن نام سدر آمده است روشن و هماهنگ با این گیاه می شود.

توصیف درخت سدر در قرآن

درخت سدره در آسمان ششم و هفتم( سوره نجم) تناورترین درخت و زیباترین خلقت خداوند بود و موضوع وصف و عظمت بیشتر پیامبران بود. در سوره ای دیگر( واقعه) که شرحی از نعمتهای بهشت است نام این درخت به صورت سدر مخضود یعنی سدر بی خار از آن جهت آمده که در آیه بعدی همین سوره از طلح که درختی خاردار است نام برده است. در سوره سبأ، آن جا که می گوید فقط سه نوع درخت از ویرانی سیل رهایی یافتند وگرنه تمام بوستانها کلاً نابود می شدند، توصیف روشنی از سدره آمده است. این گیاهان خمط( درخت مسواک)، اثل( گز) و سدره (سدر لبنانی) می باشند. که هر سه درختانی محکمند و ریشه هایی عمیق دارند. بنابراین بقای آنها در طول سیل عرم در مآرب واقعه ای منطقی تر و طبیعی تر است. در مآرب به خاطر کوهستانی بودن منطقه که به علت ارتفاع آن( حدود 1400 متر) آب و هوایی سردسیری دارد امکان بودن سدر که درختی سردسیری و کوهستانی است وجود دارد. بسادگی درک می شود که در یمن که در آن زمان دارای تمدنی عالی و دولتی ثروتمند بود سدر لبنانی می روییده است.

درخت سدر در قرن نوزدهم

کتابهایی که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به وسیله متخصصان این رشته نوشته شده نشان می دهد که سه گونه کنار انواع درخت اُرس و چند گونه گز هنوز هم در اصطلاح محلی سدر و ارز نامیده می شوند. کاملاً روشن است که هنگام ظهور اسلام سدر واقعی همان ارز( سدر) لبنان بوده اما هر دو نام سدر و ارز برای دیگر درختان اُرس و کنار نیز به کار می رفته است. به هر جهت در زبانهای یونانی، ایتالیایی و دیگر زبانهایی که ارتباط بیشتری با شمال عربستان داشته اند، سدروس، سدار، سدرو و غیره به معنای سدر لبنانی است نه کنار.

درخت سدر در روایات

احادیثی که از حضرت محمد صلی الله علیه و آله نقل شده نشان می دهد که سدر قرآن همان درخت تناور سدر است نه بوته ای خاردار مانند کنار. برای مثال حدیثی است در سنن ابوداود که از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند:" هر کس درخت سدری را قطع کند سرنگون وارد جهنم خواهد شد." حدیثی شبیه به این در همان کتاب نقل شده:" در مکه از نبی اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله شنیدم که بُرنده درخت سدر را لعنت فرمود."  پیامبر صلی الله علیه و آله این حدیث را در جریان امری فرمود که گروهی از مردم مکه از چوب سدر برای ساختن در استفاده می کردند. او این عمل را کاری ناپسند( بدعت) دانست. این احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد نابودی و قطع این درختان از توجه علمی او به ذخایر ثروت گیاهی و حفظ موازنه محیط زیست نشأت می گرفت و اگر هنوز جنگلهای سدر در لبنان و سوریه دیده می شود به علت توجه مسلمانان به نگهداری این درختان بوده است. و چنانچه قطع این درختان جنگلی مجاز شمرده می شد درخت سدری در این زمان وجود نداشت. احادیث فوق بیشتر مربوط به درخت ارز است نه به درخت کُنار. قطع درخت خودرو و بوته مانند کُنار نمی تواند گناهی کبیره شمرده شود. برعکس قطع درختان کنار کهن رویش دوباره این درخت را تسریع می کند. این نظر که فقط نابودی درختان کنار مکه و مدینه ممنوع و منفور بوده منطقی به نظر نمی رسد.

در حدیثی در صحیح بخاری از حضرت محمد صلی الله علیه و آله نقل شده که به اصحابش فرمود سدرة المنتهی درختی بود بسیار تنومند که برگهایش( شاخه هایش) شبیه گوش فیل بود و میوه اش مانند کوزه آب هاجر. اکنون هر کس این درخت را همراه با شاخه ها و مخروطهایش( یعنی میوه اش) از نزدیک ببیند تشبیهی را که پیامبر صلی الله علیه و آله بیان فرموده تحسین می کند.

احادیث زیادی در صحیح بخاری، ترمذی و دیگر کتب حدیث آمده که در آن توصیه شده است برای غسل دادن میت، برگ سدر را در آب گرم مخلوط کنند. در این جا فقط برگ سدر لبنانی و ارس خاردار مناسب ترین گیاه، برای ضدعفونی کردن است. اما در صورت نبودن این دو گیاه، برگ کنار جانشین مناسبی برای آن می باشد. لذا در صورت وجود هر یک از این گیاهان می توان از برگ آن برای شستشوی میت استفاده کرد.

با توجه به حقایقی که ذکر آن گذشت سدره قرآنی(سدر) همان سدر لبنان است و درخت کُنار را سدر قرآن دانستن سوء تعبیری تاریخی است که تا به امروز به طور مداوم بر گیاهانی محلی اطلاق شده است.تبیان

گیاهان در قرآن (پیازوترنجبین وخیاروزنجبیل)

گیاهان در قرآن (پیاز)

و آن زمان را که گفتید: ای موسی، ما بر یک نوع طعام نتوانیم ساخت، از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین می روید چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند. (بقره / 61)

نام قرآنی:

بصل

نامهای متداول:

فارسی، اردو، هندی، پنجابی: پیاز؛ عربی: بصل؛ سانسکریت: پلندو؛ بنگالی: پیانج؛ تلگو: وولی: تامیلی: ونگائم؛ ملیالمی: اُولیّ؛ گجراتی، مراتی: کانده؛ کشمیری: گانده؛ انگلیسی:onion؛ فرانسوی:oignon؛ آلمانی:Zwiebel؛ لاتینی:caepa؛ ایتالیایی:cipolla؛ یونانی:krommdi,krommun؛ اسپانیایی:cebolla؛ روسی:Iukovitsa.

نام علمی:

Allium cepa (از تیره ی سوسنLiliaceae).

اشاره ی قرآنی:

"و اذ قلتم یا موسی لن نصبر علی طعام واحد فادع لنا ربک یخرج لنا ممّا تنبت الارض من بقلها و قثآئها و فومها و عدسها وبصلها قال اتستبدلون الّذی هو ادنی بالّذی هو خیر اهبطوا مصراً فانّ لکم ما سالتم و ضربت علیهم الذلّة و المسکنة و باءو بغضب من الله ذلک بانّهم کانوا یکفرون بایات الله و یقتلون النبیین بغیرالحق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون." (بقره/ 61)

و آن زمان را که گفتید: ای موسی، ما بر یک نوع طعام نتوانیم ساخت از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین می روید چون سبزی وخیار و سیر وعدس و پیاز برویاند. موسی گفت: آیا می خواهید آنچه را که برتر است به آنچه فروتر است بدل کنید؛ به شهری باز گردید که در آن جا هر چه خواهید به شما دهند. مقرر شد بر آنها خواری و بیچارگی، خشم خدا را بر خود هموار ساختند و این بدان سبب بود که به آیات خدا کافر شدند و پیامبران را به ناحق کشتند و نافرمانی کردند و تجاوز ورزیدند.

سیر و پیاز از نظر گیاه شناسی از یک جنس هستند. بیش از 60 گونه گیاه مختلف از جنس سیر در مصر و عربستان می روید. مردم مصر باستان علاقه ی زیادی به سیر و پیاز داشتند. نقل شده که در زمان ساختن هرم بزرگ کئوپس (حدود سال 3700 ق.م) برای کارگرانی که به خدمت گرفته شده بودند در برنامه ی غذایی شان علاوه بر تربچه، سیر و پیاز نیز وجود داشت که 160 سکّه ی مصری در این راه صرف شد. ارزش فعلی این مبلغ چهل کرور روپیه ی هندی است. این مبلغ گزاف نمایانگر اهمیت سیر و پیاز برای مردم آن زمان می باشد.آنان پیاز را می پرستیدند  و به آن سوگند می خوردند امّا مجاز نبودند بعد از خوردن پیاز وارد معبد شوند. مردم نیز عموماً بر این باور بودند که جهان به شکل همان لایه های پوست پیاز است. بیشتر مردم مخالف این عقیده بودند که هنگامی که شیطان از بهشت اخراج شد در جای اولین گامش پیاز رویید  در جای دومین گامش سیر.

در تمدنهای قدیم آسیا و آفریقا خوردن سیر و پیاز، هر چند بسیار متداول بود، عادت خوبی به شمار نمی رفت.

حداقل سه حدیث درصحیح بخاری هست که دلالت دارد بر این که حضرت محمد صلی الله علیه وآله از بوی سیر و پیاز نفرت داشت و به اصحابش می فرمود: بعد از خوردن سیر یا پیاز بلافاصله نزد او نیایند. اما در هیچ یک از این احادیث خوردن سیر یا پیاز نهی نشده است. مسلم است که این هر دو گیاه از نظر طبی بسیار مفیدند اما بویی زننده و طعمی تند دارند مخصوصاً اگر به صورت خام مصرف شوند.

خواص پیاز

پیاز از ترکیبات مهم بسیاری از غذاهاست. پیاز خام اگر چه سبب ناهنجاری در تنفس می شود، اما پیاز پخته را برای خاصیت ضدغفونی کننده ای که برای تمام دستگاه گوارش دارد همگان مصرف می کنند. پیاز، محرک، مدر و خلط آور است. پیاز مخلوط با نمک طعام برای درمان قولنج و اسکوربوت مفید است و پیاز سرخ کرده به صورت ضماد برای دمل هایی که سر باز نکرده اند به کار می رود. بوییدن آب پیاز برای به هوش آوردن بیمار و برای رفع تشنج کودکان، سردرد، صرع و تشنج مفید است و پادزهری مناسب برای مسمومیت های ناشی از دخانیات است. برای رفع گوش درد، آب پیاز گرم به گوش می چکانند. جوشانده ی پیاز برای جلوگیری از احساس گرمای شدید بسیار مناسب است. پیاز سرخ کرده دارویی مؤثر برای بواسیر است.

گیاهان در قرآن ( ترنجبین )

ارزش والای کلام خدا در بین مسلمانان و مقام بلند این معجزه بزرگ الهی در تمام زمانها و مکانها، قرآن پژوهان و دانایان سراسر جهان را شیفته خود ساخته و هر کس به اندازه توان و دانش خود با تاویل و تفسیر آیات کوشیده است پرده ابهام از معانی قرآن بردارد.

از جمله کسانی که به امید یافتن لولو و مرجان به اعماق این دریای بی کران پای نهاده یک دانشمند مسلمان هندی است که به بررسی گیاهان در قرآن کریم پرداخته است.

گیاهانی که قرآن مجید از آنها نام برده است هم از نظرخواص و کاربرد وهم ازجهت اشاره به رویدادها و وقایعی که همراه با نام این گیاهان آمده نیز از اهمیت ویژه ای برخوردارند و شناخت این گیاهان برای فهم بسیاری از آیات لازم است.

مقالاتی دراین زمینه تقدیم حضورتان می شود که سعی در معرفی گیاهان در قرآن داریم تا قدمی برای درک بیشتر قرآن برداشته باشیم .

نام قرآنی: مَنّ

نامهای متداول: فارسی: ترنجبین گزانگبین؛ عربی، اردو: ترنجبین، کزنجبین، منّ؛ عبری: مان؛ هندی: شیری؛ تامیلی، تلگو، ملیالمی: مِنّا؛ انگلیسی، آلمانی، روسی، لاتینی، یونانی، ایتالیایی:manna؛ فرانسوی:manne؛ اسپانیایی:mana.

نامهای علمی:Alhagi maurorum Medic (از تیره ی نیام دارانLeguminosae)؛Tamarix mannifera Ehrenb (از تیره ی گزTamaricaceae)

اشارات قرآنی

1-    وَ ظَلَّلْنَا عَلَیکُمُِ الْغَمامَ وَ اَنْزَلْنا عَلَیکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی کُلُوا مِنْ طَیباتِ مَا رَزَقْناکُمْ  وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لکِنْ کَانُوا اَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ.  (بقره / 57)

و ابر را سایبانتان گردانیدیم و برایتان مَنّ و سلوی فرستادیم. بخورید از این چیزهای پاکیزه که شما را روزی داده ایم . آنان بر ما ستم نکردند، بلکه بر خود ستم می کردند.

2- وَ قَطَّعْنا هُمُ اثْنَتَی عَشْرَةَ اَسْباطاً اُمَماً  وَ اَوْحَینَا اِلی مُوسی اِذِ اسْتَسْقئهُ قَوْمُه اَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرفَانْبَجستْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشرةَ عَیناً  قَدْ عَلِمَ کُلُّ اُناَسٍ مَشْرَبَهُمْ طوَ ظَلّلََْنا عَلَیهِمُ الْغَمَامَ وَ اَنْزَلْنَا عَلَیهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی  کُلُوا مِنْ طَیباتِ مَا رَزَقْناکُمْ وَ مَا ظَلَمُونا وَلکِنْ کانُوا اَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ (اعراف/ 160)

بنی اسرائیل را به دوازده سبط تقسیم کردیم. و چون قوم موسی از او آب خواستند به او وحی کردیم که عصایت را بر سنگ بزن. از آن سنگ دوازده چشمه روان شد و هر گروه آبشخور خویش را بشناخت. و ابر را سایبانشان ساختیم و بر ایشان مَنّ و سَلوی نازل کردیم. بخورید از این چیزهای پاکیزه که بر شما روزی داده ایم. و آنان به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم می کردند.

3-    یا بَنی اسْرائیلَ قَدْ اَنْجَیناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَ واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِالاَیمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَیکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی. کُلُوا مُنْ طَیباتِ ما رَزَقناکُمْ وَلا تَطْغَوْا فیهِ فَیحِلَّ عَلیکُم غَضَبی وَ مَنْ یحْلِلْ عَلَیهِ غَضَبی فَقَدْ هَوی. (طه / 81-80)

ای بنی اسرائیل، شما را از دشمنتان رهانیدیم و با شما در جانب راست کوه طور وعده نهادیم و برایتان مَنّ و سلوی نازل کردیم. از چیزهای پاکیزه که شما را روزی داده ایم بخورید و از حد مگذرانیدش تا مبادا خشم من به شما رسد، که هر کس که خشم من به او برسد، در آتش افتد.

" مَنّ" در عربی  اگر چه به معنای «احسان» و «بخشش» است، امّا به طور کلی به معنای غذایی شیرین به کار رفته است که پس از خروج بنی اسرائیل از مصر و سرگردانی آنان در بیابان سینا خداوند این ماده ی غذایی را بر ایشان نازل کرد. علامه یوسف علی در قرآنی که ترجمه کرده بیان می کند که «منّ» صمغی شیرین بود که از درختان گز در صحرای سینا به دست می آمد. در کتاب لغة القرآن عبدالرشید نعمانی آمده، «مَنّ» ماده ای شبیه شهد گیاهی توصیف شده است که بر برگ بعضی درختان می نشیند و صبحدم جمع آوری می شود. تعدادی دیگر از مفسران قرآن، مانند مولانا ابوالکلام آزاد، مولانا اشراف علی ثنوی، مولانا عبدالحق حقّانی، مولانا ابوالاعلی مودودی، و مولانا عبدالماجد دریابادی، «مَنّ» را فرآورده ای گیاهی توصیف کرده ولی هیچ یک از آنان نتوانسته اند منشأ اصلی و گیاهی آن را شناسایی کنند. البته بعضی نوشته اند که ترنجبین فعلی همان «منّ» واقعی است.

ابوریحان محمدبن احمد بیرونی (362-440ه) اولین فردی بود که ثابت کرد ترنجبینی که از گیاهی به نام «الحاج» به دست می آید همان مَنّ قرآن است. او نیز بیان کرد حشرات بسیار کوچکی که روی بعضی از این درختان زندگی می کنند مولّد ترنجبین می باشند. کلمه ی «ترنجبین» معرّب کلمه فارسی «ترانگبین» است. (تر یعنی تازه و انگبین به  معنای عسل است).

سالها پس از بیرونی در مورد شناخت گیاهان و فرآورده های گیاهی  مشرق زمین پیشرفتی حاصل نشد. در سال 1237/1822 ی.ل. بورکهارت (J.L.Burckhard) نویسنده ی کتاب معروف سفرنامه ی سوریه و سرزمین مقدس نقل کرد روی بعضی درختان در سرزمین فلسطین و شام حشراتی به سر می برند که صمغی شیرین تولید می کنند. بورکهارت، که در مصر مشهور به شیخ برکات بود نقل می کند که این حشرات تنه ی درخت میزبان را نیش می زنند و در گرمای شدید روزهای آفتابی این درخت مایعی تراوش می کند که در شبهای سرد به صورت صمغ منعقد می شود. پس از چاپ کتاب بورکهارت، دیری نپایید که دو گیاه شناس معروف به نام ایرنبرگ (Ehrenberg) و همپریش (Hemprich) گزارش تحقیقات خود را در سال 1829 چاپ کردند و حشره ای را که مَنّ تولید می کند کوکوس مَنیپاروس (Coccus manniparus) نام گذاشتند. آنان مَنّی را که این حشره از درختان سینا تولید می کرد مشاهده کردند و نام این درختان را گز گذاشتند. از این رو در نیمه قرن نوزدهم بخوبی روشن شد که درختان صحرای سینا ماده ای قندی ترشح می کنند. بعدها، روایت کردند که مردمان اطراف صحرای سینا منّ را از درختان جمع آوری و از آن در خوراکهای شیرین استفاده می کردند. در حقیقت برای بعضی از قبایل این ناحیه این شیره ی گیاهی تنها منبع شیرین بود.

بر اساس تحقیقات علمی که تاکنون انجام شده، می توان گفت که منّی که در قرآن آمده از دو گونه مختلف گیاه به دست می آمده است. یکی گیاهی به نام «الحاج» یا «عاقول» (خارشتر) به نام علمی «الحاجی موروروم» که بوته ای خاردار و خوراک مناسبی برای شتر است و از این رو «شوک الجمل» و یا در فارسی «خارشتر» نام دارد. طول این بوته معمولاً کمتر از یک متر است اما ریشه های بسیار بلند دارد که گاهی تا عمق بین 5 تا 7 متر در زمین فرو می رود. علاوه بر صحرای سینا و سوریه و دیگر کشورهای عربی این گیاه در ایران و هند و پاکستان نیز دیده می شود و بیشتر در شوره زار می روید. ایران امروزه منبع اصلی منّ است که محصول آن ترنجبین نامیده می شود.

علاوه بر بوته " الحاج" که در زمان حضرت موسی گیاهی بسیار معمولی در صحرای سینا بود، گیاه دیگری در آن ناحیه می رویید به نام گزانگبین که از آن منّ به دست می آمد. این گیاه معمولاً در سوریه، فلسطین، عراق و ایران می روید.

منـّی که از خارشتر و گزانگبین به دست می آید به ترتیب ترنجبین و کزنجبین نام دارد و هنوز در بسیاری از نقاط جهان کالایی تجاری شمرده می شود.

طعام بنی اسرائیل

در قرآن در سه مورد نام منّ آمده است و در هر سه آیه با کلمه ی سلوی (بلدرچین) همراه است. این آیات به روشنی دلالت دارد بر این که خوراکی شامل ئیدراتهای کربن شیرین (منّ) و ماده ای پروتئینی و چرب (سلوی) برای بنی اسرائیل نازل می شد که برنامه غذایی متوازنی بود. در غیر این صورت صدها هزار بنی اسرائیلی نمی توانستند تنها با خوردن منّ شیرین مدت چهل سال (1491-1451ق.م.)  به زندگی ادامه دهند. اشاره ی قرآن به «سایه ی ابرها» در سوره اعراف و طه بسیار مهم و پر معنی است. این دلالت دارد که میلیونها درختی که در چنین مقیاس وسیعی برای این همه مردم ، منّ فراهم می کرد سایه دار نبود. و خداوندِ متعال ابرها را سایبان آنان قرار داد تا از آفتاب سوزان در امان باشند. لازم است متذکر شویم که «الحاج» یا خارشتر بوته ای کوچک است و نمی تواند بر آدمی سایه افکند. گزانگبین نیز درختی است کوچک با برگهایی ریز و فشرده که مناسب این منظور نیست. از این رو اگر چه این درختان در نواحی سینا بسیار زیاد بود اما سایبانی مناسب برای بنی اسرائیل در دوران سرگردانی شان نبود. اگر چه این درختان به طور اعمّ و خارشتر به طور اخصّ، پناهگاه مناسبی بود برای تولید و پرورش پرندگان یعنی سلوی (بلدرچین) که بنی اسرائیل بسادگی به آن دسترسی داشتند.

منبع :

گیاهان در قرآن ، دکتر محمد اقتدار حسین فاروقی ، ترجمه احمد نمائی .

گیاهان در قرآن (خیار)

و آن زمان را که گفتید: ای موسی، ما بر یک نوع طعام نتوانیم ساخت، از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین می روید چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند. (بقره / 61)

نام قرآنی:

قثا

نامهای متداول:فارسی، عبری، اردو: خیار؛ اردو، هندی، مراتی، گجراتی: گکری؛ سانسکریت: کرکاتی؛ عبری: کیشیوم؛ بنگالی: کانکور؛ تلگو: ملودوزکای؛ تامیلی: مولو لاریکاری؛ انگلیسی:cucumber؛ فرانسوی:concombre؛ لاتینی:cucumis؛ ایتالیایی:cetriolo؛ آلمانی:Gurke؛ روسی: ogurets؛ اسپانیایی:pepino؛ یونانی:angouri.

نام علمی:  

      Cucumis sativus (از تیره  کدو: Cucurbitaceae)

اشاره ی قرآنی:

" و اذ قلتم یا موسی لن نصبر علی طعام واحد فادع لنا ربک یخرج لنا ممّا تنبت الارض من بقلها و قثآئها و فومها و عدسها و بصلها قال اتستبدلون الّذی هو ادنی بالّذی هو خیر اهبطوا مصراً فانّ لکم ما سالتم و ضربت علیهم الذلّة و المسکنة و باءو بغضب من الله ذلک بانّهم کانوا یکفرون بایات الله و یقتلون النبیین بغیرالحق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون." (بقره/ 61)

و آن زمان را که گفتید: ای موسی، ما بر یک نوع طعام نتوانیم ساخت از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین می روید چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند. موسی گفت: آیا می خواهید آنچه را که برتر است به آنچه فروتر است بدل کنید؛ به شهری باز گردید که در آن جا هر چه خواهید به شما دهند. مقرر شد بر آنها خواری و بیچارگی و خشم خدا را بر خود هموار ساختند و این بدان سبب بود که به آیات خدا کافر شدند و پیامبران را به ناحق کشتند و نافرمانی کردند و تجاوز ورزیدند.

چندین نوع کدو از زمان های قدیم در عربستان و مصر می روییده است. کدوی قلیانی، طالبی، هنداونه، کدو تنبل و خیار از این نوع می باشند. در قرآن در آیه  فوق از خیار به نام «قثّا» همراه با عدس، پیاز و سیر نام برده است. اینها سبزی هایی بودند که بنی اسرائیل قبل از خروج از مصر و سرگردانی در صحرای سینا، همراه با پیامبرشان موسی، عادت داشتند که آن را بخورند.

خواص خیار

انواع خیار به صورت خام و پخته مصرف می شود. خیار شامل 90 درصد آب، حدود 3 درصد مواد قندی، کمتر از یک درصد پروتئین و مقداری بسیار ناچیز چربی می باشد. خیار سرد و مدّر است. و ماده ای بسیار پر ارزش برای ساختن سالاد است.

بنابر احادیثی که در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده از عبدالله بن جعفر نقل شده که گفت من خود دیدم که حضرت محمد صلی الله علیه و آله خرمای تازه و خیار را با هم می خورد.

گیاهان در قرآن (زنجبیل)

در آن جا جامی بنوشانندشان که آمیخته با زنجبیل باشد.(انسان/ 17)

نام قرآنی:زنجبیل

نامهای متداول: فارسی: زنجبیل شنکلیل؛ عربی: زنجبیل، زنجفیل، جنزبیل، زنزبیل؛ اردو، هندی، کشمیری، پنجابی: سونته، اَدَرک؛ سانسکریت: اردرکم، سرینجبر، بنگالی: آدا؛ تامیلی: اینجی؛ مراتی: آل؛ گجراتی: ادو؛ ملیالمی: اینچی؛ انگلیسی:ginger، فرانسوی:gingembre؛ آلمانی:Zingiberi, Ingwer؛ یونانی:zingberis اسپانیایی:jengibre؛ ایتالیایی:zenzero؛ روسی:imbir لاتینی: zingiber

نام علمی:Zingiber officinale (از تیره زنجبیلZingiberceae)

اشاره قرآنی:

"ویسقون فیها کاساً کان مزاجهازنجبیلاً." (انسان/ 17)

در آن جا جامی بنوشانند شان که آمیخته با زنجبیل باشد.

در این آیه خداوند به اهل بهشت وعده فرموده که به پاداش کارهای نیکویشان در دنیا به آنان شرابی می نوشاند با طعم زنجبیل. در تفسیر مظهری آمده که اعراب علاقه زیادی به زنجبیل داشتند لذا خداوند بنابر ذائقه آنان چیزی وعده فرمود. مولانا مودودی می نویسد: اعراب عادت داشتند زنجبیل را با آب نوشیدنی خود بیامیزند.

زنجبیل که نام علمی آن "زنجیبر افیسینال" است گیاهی بومی هندوستان می باشد و اعراب در روزگاران قدیم زنجبیل یا بس (خشک) (سونته) را از هندوستان وارد می کردند. کلمه عربی زنجبیل گویا مشتق از کلمه سانسکریت "سرینجبر" باشد. مولانا سید سلیمان ندوی گفته است "برای ما (هندیان) نهایت افتخار است که چند کلمه ای از سرزمین ما سعادت راه یافتن به قرآن مجید را پیدا کرده است. شکی نیست که در رابطه با بهشت خداوند نام سه گیاه معطر سرزمین ما (هندوستان) در قرآن مجید آمده است. و این سه عبارتند از مِسک، زنجبیل و کافور." و بنا به گفته مولانا ندوی این سه کلمه به ترتیب از سه کلمه هندی مُشک، سرنجورا (جرنجبرا) و کارپورا (کاپور) مشتق شده است. او نیز نوشته است که سوای زنجبیل و کافور، کلمه طوبی نیز مشتق از کلمه توپا در زبان سانسکریت می باشد.

موارد استفاده زنجبیل

زنجبیل، ریزوم این گیاه، ماده گیاهی جالبی است که اکنون در سراسر جهان به کار می رود، و شامل روغنی معطر است که بویی خوش دارد. ماده اصلی این روغن را کامفن، فلاندرین، زنجبرین، سینول و بورنوئل تشکیل می دهد. این روغن دارای رزینی چرب به نام جنجرین می باشد. روغن زنجبیل، رزین چرب زنجبیل و زنجبیل پرورده از اقلام مهم تجارت بین المللی است. این مواد در تهیه مواد خوراکی و نوشیدنی مانند شیرینی، بیسکویت، غذاهای پرادویه، چاشنی غذا، نان زنجبیلی، آبجو زنجبیلی، ترشیها، شربتها و مرباها به کار می رود.

مصارف پزشکی زنجبیل

زنجبیل محرک جهاز هاضمه و برای هضم غذا بسیار مفید است. زنجبیل برای درمان سوه هاضمه، نفخ، قولنج، استفراغ، تشنج موضعی، حالتهای درد ناک معده و تنگی نفس بسیار موثر است. عصاره زنجبیل همراه با آب لیمو و نمک طعام اگر قبل از غذا خورده شود، برای بی اشتهایی سودمند است. همچنین در مورد صفرا و سرسام تجویز می شود.

در مورد سوزش گلو و گرفتگی سینه و صدا یک تکه زنجبیل را می جوند تا بزاق خوب ترشح شود. عصاره زنجبیل برای درمان دیابت و رماتیسم مزمن مفید است. دندان درد و سر دردهای عصبی با خمیری از زنجبیل خشک و آب تسکین می یابد. ابن سینا خواص تقویتی بسیاری علاوه بر این خواص برشمرده است. جالینوس استفاده از زنجبیل را در مورد فلج و همه بیماریهای ناشی از سردی تجویز می کند.

بسیاری از کشورهای جهان به میزان فراوان زنجبیل تولید می کنند که هندوستان و مالزی و نیجریه در راس آنها قرار دارند. در هندوستان حدود چهل در صد از مجموع این محصول را خشک می کنند و بقیه به کشورهای دیگر از جمله ایران، کویت، مراکش، عربستان، یمن، امارات متحده، انگلستان و آمریکا صادر می شود. هندوستان از راه فروش زنجبیل ارز خارجی برابر با 200 میلیون روپیه به دست می آورد. هنگ کنگ، چین و استرالیا عمده ترین تهیه کننده و صادره کننده زنجبیل پرورده به بازارهای غربی می باشند.

گیاهان در قرآن( انار وانجیر وانگور)

گیاهان در قرآن( انار)

در آن دو، میوه هست و نخل هست و انار هست.

      "رحمن/68"

نام قرآنی: رُمّان

نامهای متداول:

فارسی، اردو، هندی، پنجابی: انار؛عربی: رمان؛عبری: رمُّن؛بنگالی: دالم؛مراتی: دالم؛مراتی: دالمب،سانسکریت، گجراتی: دادِم؛ بنگالی،تلگو: دارِم؛ کشمیری:دان؛ملیالمی: متلوم، تامیلی: مادولای؛انگلیسی:pomegranate؛فرانسوی:grenade؛ ایتالیایی:melograno, melagrana؛آلمانی:Granatapfel؛لاتینی:granatum؛ اسپانیایی:granada؛ روسی:granat؛یونانی:rodi.

نام علمی:Punica granatum( از تیره انارPunicaceae)

اشارات قرآنی:

1- وهوالذی انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات کل شیء فاخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراکبا و من النخل من طلعها قنوان دانیة و جنات من اعناب والزیتون والرمانمشتبها وغیرمتشابه انظروا الی ثمره اذا اثمر وینعه ان فی ذلکم لایات لقوم یومنون. (انعام/99)

اوست خدایی که از آسمان باران فرستاد و بدان باران هر گونه نباتی را رویانیدیم، و از آن نبات ساقه ای سبز و از آن دانه هایی بر یکدیگر چیده و نیز از جوانه های نخل، خوشه هایی سر فروهشته پدید آوردیم، و نیز بستانهایی از تاکها و زیتون و انار، همانند و ناهمانند. به میوه هایش آنگاه که پدید می آیند و آنگاه که می رسند بنگرید که در آنها عبرتهاست برای آنان که ایمان می آورند.

2- و هوالذی انشا جنات معروشات و غیرمعروشات والنخل و الزرع مختلفا اکله و الزیتون والرمان متشابها و غیرمتشابه کلوا من ثمره اذا اثمر و اتوا حقه یوم حصاده ولا تسرفوا انه لا یحب المسرفین.( انعام/141)

و اوست که باغهایی آفرید نیازمند به داربست و بی نیاز از داربست، و درخت خرماو کشتزار، با طعمهای گوناگون، و زیتون و انار، همانند، در عین حال ناهمانند. چون ثمره آوردند از آنها بخورید و در روز درو حق آن را نیز بپردازید و اسراف مکنید که خدا اسراف کاران را دوست ندارد.

3- فیهما فاکهة و نخل و رمان.( رحمن/68)

در آن دو، میوه هست و نخل هست و انار هست.

در قرآن مجید سه جا از رمان نام برده است. در سوره انعام/141 درباره میوه این درختان توصیه مهمی شده است. در آن ذکر شده: چون ثمر آوردند از آنها بخورید و در روز درو، حق آن را بپردازید؛ معنی این دستور آن است که خداوند انحصار یا مالکیت فردی محصولات کشاورزی و نباتی را نمی پسندد.

تاریخچه انار

زادگاه انار که نام علمی آن" پونیکا گرانتوم" می باشد، ایران است؛ هر چند نوع خودروی آن در هندوستان( در کوههای هیمالیا)، افغانستان و سوریه می روید. انار میوه ای بسیار لذیذ و آبدار است و از روزگاران بسیار قدیم به عنوان میوه ای خوراکی و هم برای مصارف پزشکی اهمیت بسیار داشته است. در باغهای معلق بابل درختان انار بسیار خوبی کاشته بودند و در مصر باستان انار را می شناختند. در زمان حضرت موسی انارهایی بسیار مرغوب در فلسطین، سوریه و لبنان کاشته می شد. شهر رِمُّن به واسطه انار مرغوب آن، رمان(انار)، شهری معروف بود.

کاشت انار در منطقه مدیترانه و کشورهای شرقی مانند هندوستان در زمانهای آخر متداول شد. اما پس از نفوذ اسلام در اسپانیا کاشت انار در آن سرزمین معمول شد و در قرن سیزدهم میلادی در انگلستان متداول گردید. بعدها اسپانیاییها این میوه پرارزش را به دنیای جدید یعنی مکزیک و فلوریدا بردند. کاشت آن کم کم در دیگر کشورها گسترش یافت و اکنون تقریباً در تمام کشورهای منطقه گرمسیر و معتدل می روید. اکنون نوع مرغوب انار از ایران، ترکیه، افغانستان، سوریه، مراکش و اسپانیا وارد می شود. شهر شلاپور(شعله پور) هند به داشتن انارهای شیرین شهرت دارد. در ضیافتهای بزرگ در ترکیه، انار از جمله میوه هایی است که مهمانان را با آن پذیرایی می کنند.

فوائد انار

ارزش انرژی زایی میوه انار65% است. آب انار بسادگی هضم می شود و شامل 15% مواد قندی است که منبعی سرشار از سدیم است و نیز شامل مقدار زیادی ریپوفلاوین، تیامین، نیاسین، ویتامینC، کلسیم و فسفر می باشد. پروتئین و چربی آن بسیار اندک است.

انار ماده ای غذایی مطبوع و دارای خواص طبی بسیار است. دارویی مقوی برای قلب است و برای التهاب معده و جلوگیری از درد دل نافع است. آب انار شربتی مبّرد و بسیار عالی است و به هنگام اسهال تشنگی را برطرف می کند. در درمان اسهال ساده و اسهال خونی مؤثر است. آب انار برای انواع ناخوشیها از قبیل التهاب قولون، کم خونی، یرقان، فشارخون، بواسیر و درد مفاصل دارویی مفید است. و اگر با عسل خورده شود صفرا را کم می کند. در بسیاری از ناراحتیهایی که با روش هومیاپاتی- هومیاپاتی(Homeopathy) یک روش درمانی که در آن بیماران را با داروهایی درمان می کنند که همان داروها در بدن سالم علایم همان بیماری را ایجاد می کند.( فرهنگ پزشکی انگلیسی- فارسی، احدوت)- معالجه می شوند میوه انار تجویز می شوند.

جوشانده پوست ریشه انار که شامل ماده قلیایی پلاتریرین و جوهر مازواست، دارویی بسیار مؤثر برای دفع کرمها از جمله کرم روده است. نقل شده که این جوشانده برای بیماری سل مؤثر است.

پوست ضخیم انار سبب می شود که این میوه با کیفیت خوبی نگهداری شود. انار را می توان تا شش ماه نگهداری کرد. پوست انار بیش از 20% جوهر مازو دارد و گاهی در صنعت چرم سازی به کار می رود. چرم معروف مراکشی و اسپانیایی در زمان گذشته با پوست انار دباغی می شد.

گل انار دارای خاصیت طبی بسیار زیادی است. و در مورد سقط جنین غیرعمدی تجویز می شود. گلهای سرخ روشن انار شامل رنگ دانه هایی با کیفیت عالی است.

گیاهان در قرآن( انجیر)


نام قرآنی:

تیننامهای متداول:فارسی، اردو، هندی، پنجابی، بنگالی، مراتی: انجیر؛ عربی: تین؛ عربی: تینه؛ تلگو: انجورو؛ کشمیری: انجور؛ تامیلی، ملیالمی: سیمای آتی؛ بنگالی: دومور؛ سانسکریت: کاکودومبریکا؛ انگلیسی:fig؛ فرانسوی:figue؛ آلمانی:Feige؛ لاتینی:ficus؛ ایتالیایی:fico؛ یونانی:sukio,suko؛ روسی:inzhir,figa؛ اسپانیایی:higo.

نام علمی:

Ficus carica ( از تیره توتMoraceae)

اشاره قرآنی:

1. سوره تین/1-4

والتین و الزیتون و طور سینین

و هذا البلد الامینلقد خلقنا الانسان فی احسن تقویمسوگند به انجیر و زیتون. سوگند به طور مبارک. به این شهرایمن، که ما آدمی را در نیکوتر اعتدالی بیافریدیم.

در قرآن مجید فقط یک مرتبه کلمه تین(انجیر) آمده است. اما این یگانه یادآوری، اهمیتی بسیار دارد. خداوند به تین و زیتون، طورسینا و بلد امین(مکه) سوگند یاد می کند و می فرماید آدمی در این دنیا به نیکوترین اعتدالی آفریده شده است.

مولانا عثمانی دلیل نام بردن تین و زیتون در سوگند سوره تین را دلیلی بر سودمندی بسیار این دو میوه می داند. ذکر نام طورسینا در این آیه به علت آن است که از این جا به موسی وحی شد. و شهر مکرم (مکه) که به نام بلد امین به آن اشاره شده حاکی از اهمیت مکان و علو مقام شهری است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله برای ابلاغ پیام الهی اسلام از آن جا مبعوث شد.

مولانا مودودی معتقد است که سوگند خداوند به انجیر و زیتون در این آیه قرآن در واقع اشاره ای است به شام و فلسطین که پر از باغهای وسیع انجیر و زیتون است و پیامبرانی بسیار در این دو شهر زاده شدند.

به نظر مولانا حقانی تین نام شهری بود که اکنون دمشق نام دارد و زیتون نام قدیم اورشلیم بود. برخی دیگر از دانشمندان گفته اند که تین و زیتون نام دو کوه در شمال جزیرة العرب است. بعضی نیز گفته اند تین اشاره به درخت انجیری است در بهشت که آدم و حوا بدن خود را با برگ آن پوشاندند. به عقیده دیگری تین نام جایی بود که کشتی نوح از آن جا عازم سفر شد و اهمیت زیتون از آن جهت بود که پرنده ای را که نوح آزادش ساخته بود با شاخه ای زیتون به نشانه ظاهرشدن دوباره خشکی و گیاه بازگشت.( سفر پیدایش 8/11)

بنابر نقل مولانا عبدالماجد تعدادی از علما معتقدند گیاهان و جاهایی که در سوره تین به آنها اشاره شده بیانگر اهمیت چهار دین آن عصر است. از این رو ذکر تین( انجیر) اشاره به دین گواتمابودا است زیرا او در زیر درخت انجیر به نیروانا واصل شد. اشاره به زیتون یعنی مذهب حضرت مسیح (ع).  زیرا در زیر درخت زیتونی به او وحی شد . کوه سینا(طور) دلالتی روشن بر دین موسی است و شهر مکرم مکه( بلدامین) به معنی دین اسلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله رسول خدا می باشد. علامه یوسف علی بیان می کند که انجیر هندی درختی است که مهاتما بودا در زیر آن به نیروانا واصل شد.

تین یا زیتون چه اشاره به درخت باشد، چه اشاره به جایی که این درختان در آب می رویند، در واقع به علت اهمیتی که برای انسان دارند این دو نام در قرآن مجید آمده است.

انجیر شاید گیاهی بومی سوریه و فلسطین و مصر باشد، زیرا نوع خودرو و هم نوع پرورشی آن در این سرزمینها دیده می شود. طول متوسط این درخت حدود 10 متر است و سالی دوبار میوه می دهد. این درخت تنها با وجود حشره ای به نام مگس انجیر میوه می دهد؛ در صورت نبودن این حشره باروری غیرممکن است و میوه ای به دست نمی آید. لازم است این حشره به مناطق جدیدی که کاشت درخت انجیر در آن متداول می شود منتقل گردد وگرنه درخت انجیر ثمر نمی دهد.

فوائد انجیر

انجیر ماده ای سرشار از موادغذایی است  و چون الیافی ندارد خوردن آن مخصوصاً پس از بهبود از بیماریهای طولانی تجویز می شود. گذشته از حدود شصت درصد مواد قندی موجود در آن، دارای مقدار محسوس جوهرلیمو و اسیدمالیک و نمکهای کانی نیز می باشد. آنزیم مهمی به نام فیسین Ficin نیز در انجیر دیده می شود. انجیر غذایی است کامل و به سادگی هضم می شود. از نظر طبی ماده ای است که سنگ کلیه و صفرا را برطرف می کند و در رفع انسداد خفیف کبد و طحال مؤثر است. این میوه برای بهبود بواسیر و نقرس تجویز می شود و برای نارسایی کبد نیز مفید است. درحدیثی حضرت محمد صلی الله علیه و آله به بیماران مبتلا به بواسیر توصیه می کند که مرتباً انجیر بخورند.

انجیر هرچند گیاه بومی سوریه، فلسطین و مصر است. اما بیش از دو هزار سال پیش در ایتالیا متداول و بزودی بومی آن جا شد و سریع در اروپای جنوبی از جمله یونان گسترش یافت. در زمان افلاطون انجیر احتمالاً معروفترین میوه یونان بود. او انجیر را چنان دوست داشت که مردم او را فیلوسوکوس، فیلو( دوستدار) سوکو( انجیر)، می خواندند و کلمه فیلوسوف از آن گرفته شد.

انجیر خوراکی از میوه های بومی هند نیست هر چند دیگر گونه های آن به طور خودرو در هندوستان می روید. در زبان سانسکریت کلمه ای به معنای انجیر وجود ندارد واین نشان می دهد که کاشت انجیر اخیراً در هند متداول شده است.

گونه های دیگر انجیر که در هندوستان می رویند عبارتند از انجیر بنگالی،( لور، لول)( هندی: بارگد) انجیر خوشه ای( هندی: گولار) انجیر معابد( هندی: پیپل) انجیر رومفی( هندی: پاکر) و فیکوس. فیکوس در قرن 17 و18 در آسام از منابع خوب تهیه پلاستیک بود. اما پس از کشف درخت هوه Hevea در برزیل ماده ای که از این درخت به دست می آمد ارزش تجارتی بیشتری برای تهیه پلاستیک داشت و فیکوس از رونق افتاد. انواع دیگر این انجیر به عنوان گیاهی زینتی پرورش می یابند که کلاً گیاه کشدار نامیده می شوند.

لازم است گفته شود انجیر واقعی انجیر خوراکی می باشد اما گونه های دیگر این گیاه نیز انجیر نامیده می شوند که بعضی را انجیر خودرو و بعضی را انجیر هندی و غیره می نامند. علامه یوسف علی درخت انجیرمعابد را که گواتما بودا در زیر آن به نیروانا واصل شد به غلط انجیرهندی نامیده است. انجیرمعابد هر چند درختی بومی هند است درباره وجود آن در عربستان در زمان حضرت عیسی علیه السلام یا حتی قبل از آن نمی توان نظری قطعی داد؛ از این رو کلمه تین را که ریشه ای سامی دارد می توان برای هر یک از گونه های انجیر به کار برد. در هر صورت این یک واقعیت است که تین درختی مهم در فلسطین و سایر نقاط بود و به دلیل همین اهمیتش بود که قرآن از آن نام برده است.

حدیث

امام محمد بن احمد ذهبی(ره) روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:" انجیر میوه بهشت است. آن را بخورید که بواسیر را درمان می کند،  ورم مفاصل را بهبود می بخشد."

گیاهان در قرآن ( انگور)

"پرهیزکاران را جایی است در امان از هر آسیب؛ بستانها و تاکستانها." ( نباء/ 31- 32)

انگور

نام قرآنی: عنب ( مفرد)،  اعناب (جمع)

نامهای متداول:

 فارسی: انگور، فرشک؛ عربی: عنب؛ عبری: عنو؛ اردو، هندی، پنجابی، بنگالی: انگور؛ تلگو، سانسکریت، مراتی، گجراتی: درکش؛ ملیالمی: مونتارنگا؛ کشمیری: داج؛ انگلیسی:grape؛فرانسوی:cultive-vigne ؛ یونانی:roga،staphilia؛ آلمانی: ,Weineere Traube ؛ اسپانیایی: uva؛لاتینی:acinus ؛ ایتالیایی:  acino ,uvaروسی:vinograd.

نام علمی:Vitis vinifera(از تیره انگورVitaceae)

اشاراتی قرآنی :

1-" اَیـَودّ احدکم ان تکون له جنة من نخیل واعناب تجری من تحتها الانهار له فیها من کل الثمرات و اصابهُ الکبر و له ذریة ضعفاء فاصابها اعصار فیه نار فاحترقت کذلک یبین الله لکم الایات لعلکم تتفکرون." ( بقره/266)

"آیا ازمیان شما کسی هست که دوست داشته باشد که او را بوستانی از خرما وانگور بوده باشد، و جوی ها در پای درختانش جاری باشد، و هر گونه میوه ای دهد. و خود پیر شده و فرزندانی ناتوان داشته باشد، بناگاه گردبادی آتشناک در آن بوستان افتد و بسوزد؟ خدا آیات خود را برای شما این چنین بیان می کند، باشد که بیندیشید."

2- "و فی الارض قطع متجاورات و جنات مناعناب و زرع و نخیل صنوان و غیر صنوان یسقی بماء واحد و نفضل بعضها علی بعض فی الاکل ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون."( رعد/ 4)

"و بر روی زمین قطعه هایی است در کنار یکدیگر وباغهای انگور و کشتزارها و نخلهایی که دو تنه از یک ریشه رسته است یا یک تنه از یک ریشه و همه به یک آب سیراب می شوند و در ثمره، بعضی را بر بعضی دیگر برتری نهاده ایم. هر آینه در اینها برای خردمندان عبرتهاست."

3-" ینبت لکم به الزرع و الزیتون والنخیلوالاعناب و من کل الثمرات ان فی ذلک لایة لقوم یتفکرون."( نحل/11)

"و با آن برایتان کشتزار و زیتون و نخلها وتاکستانها و هر نوع میوه برویاند، در این عبرتی است برای مردمی که می اندیشند."

4-" و من ثمرات النخیلوالاعناب تتخذون منه سکرا و رزقا حسنا ان فی ذلک لایة لقوم یعقلون."( نحل/67)

"و از میوه ها نخلها وتاکها شرابی مستی آور و رزقی نیکو به دست می آورید، و خردمندان را در این عبرتی است."

5-" او تکون لک جنة من نخیل وعنب فتفجرالانهار خلالها تفجیرا."( اسراء/91)

"یا تو را بستانی باشد از درختان خرما و انگور که در خلالش نهرها جاری گردانی."

6-" واضرب لهم مثلا رجلین جعلنا لاحدهما جنتین من اعناب و حففناهما بنخل و جعلنا بینهما زرعا."( کهف/32)

"برایشان داستان دو مرد را بیان کن که به یکی دوتاکستانداده بودیم و بر گرد آنها نخلها و در میانشان کشتزار کرده بودیم."

7-" فانشانا لکم به جنات من نخیل واعناب لکم فیها فواکه کثیرة و منها تاکلون."( مؤمنون/19)

" با آن برایتان بوستانهایی از خرما و انگور پدید آوردیم. شما را در آن باغها میوه های بسیاری است که از آنها می خورید."

8- " و جعلنا فیها جنات من نخیل واعناب و فجرنا فیها من العیون."( یس/ 34)

"و در آن باغهایی از نخلها وتاکها پدید آوردیم و چشمه ها را روان ساختیم."

9- " ان للمتقینَ مفازًا. حَدَآئق و اعناباً." ( نباء/ 31-32)

" پرهیزکاران را جایی است در امان از هر آسیب؛ بستانها و تاکستانها."

10- " وَعنبًا و قضبًا."(عبس/28)

" وتاکو سبزیهای خوردنی."

انگور یکی از لذیذترین میوه هایی است که خداوند برای انسان آفریده است و از این رو یازده مرتبه در قرآن مجید نام این میوه به صورت مفرد (عنب) و جمع (اعناب) آمده است.

آغاز کاشت درخت مو

چند نوع انگور خود رو( مو) در نقاط مختلف جهان دیده شده، بنابراین تعیین زادگاه اصلی مو مشکل است. اما بعضی از دانشمندان ارمنستان و آذربایجان را منشا اصلی این گیاه می دانند. احتمالاً کاشت مو در این ناحیه آغاز شده و از آن جا به ایران، عربستان و مصر گسترش یافته است. نقل شده که کاشت مو قبل از زمان نوح متداول بوده است. از این رو شاید بتوان گفت که در بین میوه ها انگور قدمتی بیش از نخل دارد. در تمدنهای کهن آفریقا و آسیا به کاشت مو و تولید شرابی که از تخمیرانگور به دست می آمد اهمیت بسیار می دادند.

تاکنون حدود هشت هزار نوع انگور پرورشی در سرتاسر جهان دیده شده است که نوعی انگور بی دانه ( به نام تامسون) در سطحی وسیع در چندین کشور از جمله ایتالیا، فرانسه، روسیه، اسپانیا، ترکیه، ایران، افغانستان، ژاپن، سوریه، الجزیره، مراکش و امریکا کاشته می شود. بیش از نیمی از محصول انگور جهان در کشورهای اروپایی تولید می شود. هندوستان قبلاً انگور را از ایران و افغانستان وارد می کرد اما در سی سال اخیر کاشت آن در ماهارشترا، آندرا و کرناتاکا موفقیت آمیز بوده است و هر سال سیصد هزار تن انگور از این نواحی به دست می آید ولی این مقدار فقط یک درصد محصول جهانی است.

خواص انگور

انگور یکی از بهترین منابع طبیعی گلولز و فروکتوز است و 20درصد انگور را این مواد تشکیل می دهد. علاوه بر قندها، انگور دارای اسید تارتاریک و اسید مالیک فراوان است. مواد معدنی مانند سدیم، پتاسیم، کلسیم، و آهن به مقدار زیاد در آن وجود دارد. در صورتی که پروتئین و چربی آن بسیار ناچیز است. بوی مخصوص انگور به علت ژرانیول و لینالول موجود در آن است. اخیراً ترکیب دیگری به نام ویتامینP از آن تهیه می شود گفته می شود این ویتامین در جلوگیری از خونریزیهای ناشی از بیماری قند بسیار موثر است، تورم وریدی و تصلب شرائین بدن را به خوبی بهبود می بخشد انگور به علت مواد معدنی موجود در آن خاصیتی محرک، هاضم، آرام بخش، اشتها آور، مبرّد و مدّر دارد. خون را زیاد و تصیفه می کند و ناتوانی عمومی را درمان می بخشد. آب غوره قابض است و گلو درد را درمان می کند. شیره تاک برای بیماریهای پوستی و چشم درد مفید است. انگور همچنین برای برنشیت مزمن، بیماریهای قلبی، التهاب کلیه و نقرس مفید است.  برای جلوگیری از تشنج ناشی از یبوست آب انگور به کودک می خورانند، و برای رفع تب و سرما خوردگی بسیار ثمر بخش است. برای مبتلایان به بیماری یرقان نیز غذای مفیدی است.

انگور در سرتا سر جهان مصرف خوراکی دارد، که 80 درصد این محصول برای ساختن شراب به کار می رود. و 7 درصد آن صرف تهیه کشمش ( مویز) و سرکه می شود. آمریکا و کشورهای اروپایی از تولید کنندگان عمده شراب انگور هستند، در حالی که ایران، ترکیه، یونان، استرالیا و افغانستان مهمترین تولید کنندگان کشمش می باشند. ترکیه و یونان بهترین نوع کشمش را تهیه می کنند. تخمیناً هر سال 800000 تن کشمش در جهان تولید می شود. کشمش از نظر طبی مفیدتر از انگور است. کشمش برای تب، سرفه، نزله، یرقان و تورم نیمه حاد کبد و طحال نافع است.

استفاده نامطلوب از انگور

قبل از ظهور اسلام انواع  بسیار خوب انگور در مناطق وسیعی در سوریه، عراق، فلسطین، حجاز، یمن و حضرموت به عمل می آمد و شراب به مقدار زیاد تولید می شد. در زمان هومر تهیه شراب انگور بخشی از زندگی مردم را تشکیل می داد. بعد از ظهور اسلام شراب سازی و مصرف شراب منفور و حرام شناخته شد. اما کاشت درخت مو را برای استفاده از انگور آن حلال می دانستند و این کار را تشویق می کردند. این حقیقت را نمی توان نا دیده گرفت که در جامعه عرب جاهلی کارهای ناشایست زیاد وجود داشت واعتیاد به شراب یکی از علل این فساد اخلاقی بود. دستور حرمت شراب به طور ناگهان اعمال نشد؛ بلکه این امر به طور تدریجی و بر پایه اصول روان شناختی انجام گرفت. در مرحله اول ( بقره/219) بیان می کند که گناه شراب از سود آن بیشتر است. پس از این در آیه دیگری ( نساء/43) می فرماید" آنگاه که مست هستید گرد نماز مگردید." لذا می بینیم این دو آیه قرآن کریم مومنان را از شرب خمر بر حذر می دارد و سرانجام در سوره مائده آیه های 90 و 91 حرمت قطعی آن اعلام می شود.

پس از نزول این آیه سوره مائده مردم مدینه هر نوع شرابی را به کوچه ها ریختند بعضی از مسلمانان می خواستند اندوخته شراب خود را به همشهریان یهودی خود ببخشند اما اجازه چنین کاری را نیافتند. بنابر حدیثی تهیه، شرب، و حتی بخشیدن شراب حرام بود.

در قرآن مجید با کلمات مختلفی مانند خمر، شراب، سکر و کاس به شراب اشاره شده است. خمر در اصل به معنی شراب انگور است ولی به طور عام این کلمه را می توان برای هر نوع  شرابی به کار برد. سکر هر چیزی است که سبب مستی شود. کاس به معنای جام است و شراب معنای هر نوع مایع نوشیدنی از جمله شراب است. کلمه خمر در سوره بقره/219، سوره مائده/90و91، سوره محمد/ 15 و کاس در سوره طور/ 23، سوره دهر/ 5، سوره واقعه/ 18 و سوره صافات/ 45 آمده است و کلمه شراب چندین بار در جاهای مختلف ذکر شده است.

درخت در کلام معصومین علیهماالسلام

درخت در کلام معصومین علیهماالسلام



درختان همواره در زندگی بشر مؤثر بوده اند. قرنهاست که  آدمی در سایه شاخسارشان، از شدت گرما و تابش خورشید در امان مانده و از میوه های الوان و شیرینشان  بهره مند گشته است. آوای پرندگان که در لابلای شاخ و برگ درختان مأوا گزیده اند روح و جانش را صفا بخشیده و قلب وی را مملو از خوشی و شادابی نموده است. در دل زمستان سرد نیز بار دیگر به مدد هیمه ای که از درختان فراهم آورده و آتشی که از آن افروخته ، سرما و یخبندان را تاب آورده و با آن دست و پنجه نرم کرده است؛ و بار دیگر این شکوفه های زیبای درختانند که به او نوید فرارسیدن بهاری دل انگیز را می دهند.

 به این ترتیب بهره مندی هایی  که از درختان عاید بشر می گردد بی شماراست و اگر درخت را نعمتی الهی بدانیم سخنی به گزاف نگفته ایم. شاید به همین دلیل است  که شعرا و بزرگان و اساتید ادب و هنر و نیز پیشوایان و بزرگان دینی همواره درخت  و سبزی را گواه  شناخت پروردگار دانسته اند و بر اهمیت آن تکیه کرده اند.

چنان که سعدی شاعر بزرگ ایرانی در این زمینه می گوید :

برگ درختان سبز در نظر هوشیار

هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص)‌ و امام جعفر صادق(‌ع)  در پاره ای از احادیث خود به اهمیت درخت و درختکاری اشاره نموده اند :

 قال رسول الله صلى الله علیه وآله :

" مَن نَصَبَ شَجَرَةً و صَبَرَ عَلى‏ حِفظِها والِقیامِ عَلَیها حَتّى‏ تُثمِرَ کانَ لَهُ فی کُلِّ شَى‏ءٍ یصابُ مِن ثَمَرِها صَدَقَةٌ عِندَاللَّهِ(1)؛

هر کس درختى بکارد و در نگهدارى آن بکوشد تا میوه دهد، در برابر هر چه از آن میوه به دست آید، پاداشى نزد خدا خواهد داشت."

قال رسول الله صلى الله علیه وآله:

" إن قامَتِ السَّاعَةُ و فِی یدِ أحَدِکُم فَسیلَةٌ، فإنِ استَطاعَ أنْ لایقومَ حَتّى‏ یغرِسَها، فَلیغرِسْها(2) ؛

اگر قیامت فرا رسد و در دست یکى از شما نهالى باشد، چنانچه بتواند برنخیزد تا آن را بکارد، باید آن را بکارد."

قال رسول الله صلى الله علیه وآله:

" ما مِن رَجُلٍ یغرِسُ غَرساً إلاّ کَتَبَ اللهُ لَهُ مِنَ الأجرِ قَدرَ ما یخرُجُ مِن ثَمَرِ ذلِکَ الغَرسِ(3) ؛

 هر که نهالى بکارد، خداوند به مقدار میوه‏اى که از آن درخت به دست مى‏آید، در نامه اعمال او پاداش مى‏نویسد.

امام صادق ‏علیه السلام:

" لاتَقطَعُوا الثِّمارَ فَیبعَثَ اللَّهُ عَلَیکُم العَذابَ صَبًّا(4)؛

 درختان میوه را قطع نکنید که خداوند بر شما عذاب فرو مى‏ریزد."

امام صادق ‏علیه السلام:

" اِزرَعُوا و اغرِسُوا وَاللهِ ما عَمِلَ النّاسُ عَمَلاً اَجَلَّ ولا أطیبَ مِنهُ(5) ؛

 کشت کنید و درخت بنشانید؛ به خدا قسم آدمیان کارى برتر و پاک‏ تر از این نکرده‏ اند."

*******

امروزه با صنعتی شدن جوامع بشری درختان نقش حیاتی تری در زندگی بشر ایفا می کنند از سویی مقدمات پیشرفت بیشتر صنعت و فناوری را موجب می شوند و منبع تأمین کننده  صدها نوع  محصول محسوب می شوند و از سوی دیگر به منزله ریه های زمین  تلقی می شوند. این مورد اخیر از  تمام موارد قبلی مهم تر می  نماید. چرا که به دلیل فعالیت های گوناگون صنعتی انسان امروزی ،افزایش میزان آلاینده ها در جوّ  زمین سلامت انسان را تهدید می کند.

در چنین شرایطی  درختکاری و ایجاد جنگل های مصنوعی و کمربند  سبز در اطراف شهرهای بزرگ راه حلی مناسب برای مبارزه با این مشکل به شمار می آید.

در همین راستا در ایران اسلامی  همه ساله در روز 15 اسفند  و در آخرین روزهای  زمستان ، در حالی که همه مردم  خود را برای استقبال از روزهای  پر طراوت بهاری آماده می کنند،  نهال های جوان به دست خاک مهربان  کشور سپرده می شود تا به درختانی نیرومند و سرسبز بدل گردند؛ امری خداپسندانه که وارستگانی چون پیامبر گرامی اسلام  و حضرت امام جعفر صادق(ع) آن را واجب الاجرا دانسته اند.


پی نوشت ها:

1. میزان الحکمه، ح 9143.

2 . کنزالعمّال، ح 9056.

3 . همان، ح 9057.

4 . الکافى، ج 5، ص 294.

5 . بحارالأنوار، ج 103، ص 68.

طلای سبز (روز درختکاری)

طلای سبز (روز درختکاری)

درخت، طلای سبز

من و تو با دست هایمان نهال کوچک را به خاک سرد اسفند می سپاریم و آفتاب، گرمای خویش را هدیه راه طولانی اش می کند و آب، با پاکی اش بدرقه شکفتن اش می شود. زمینِ سبز، دوست داشتنی و خیال انگیز است. چشم را نوازش می دهد و زبان را به تسبیح وا می دارد. ما با هم در روز درختکاری قرار سبز می گذاریم و همدیگر را به کاشت و حفظ این موجود زیبای خداوندی سفارش می کنیم. این قامت بلند و باشکوه، طلای سبزی است که زیستن، شکوفایی، حرکت و پویایی را به ما می فهماند. خداوند این موجود سبز و بابرکت را مایه عبرت، حکمت و قدرت خویش قرار داده است.

ارزش درخت در نهج البلاغه

حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه چنین می فرماید: «همه موجودات سنگین و سبک، بزرگ و کوچک، و نیرومند و ضعیف، در اصول حیات و هستی یکسان اند و آفرینش آسمان و هوا و بادها و آب یکی است. پس در آفتاب و ماه و درخت و گیاه و آب و سنگ و اختلاف شب و روز و جوشش دریاها اندیشه کن... که نشانه های روشن پروردگارند».

همچنین حضرت حفظ و نگهداری درختان را امری ضروری می داند و به حراست از آن سفارش می کنند.

درختکاری، صدقه جاریه

در ادیان و فرهنگ های مختلف جهان، درخت و درختکاری جایگاه خاصی دارد. دین مقدس اسلام نیز به کاشت درخت تشویق و ترغیب کرده است و بعضی از بزرگان دین به این امر اشتغال داشته اند. حضرت علی علیه السلام در مدینه باغ های خرمای فراوانی به وجود آورد و بیشتر آنها را در راه خدا وقف کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز می فرماید: «اگر شخصی درختی بکارد یا مزرعه ای را به زیر کشت ببرد و انسان ها، حیوانات یا پرندگان از آن بخورند، این کار صدقه ای از طرف آن شخص شمرده می شود».

احیای زمین و کاشت درخت

قرن ها پیش از آنکه دانشمندان غربی به ارائه نظریه های زیست محیطی بپردازند، دین اسلام به محیط زیست و رابطه انسان و موجودات زنده با آن توجه داشته است. امروزه انسان با مشکلات زیست محیطی مختلفی روبه روست. تخریب کره زمین، انقراض گونه های جانوری و گیاهی، آلودگی هوا، آب و رودخانه ها، تخریب جنگل ها و مشکلات دیگر، همگی نتیجه کاربرد فن آوری های لجام گسیخته است. انسان امروزه در پی حل مشکلات محیط زیست خویش برآمده است و اسلام با دارا بودن منابع غنی، راهکارهایی برای حل آن ارائه می دهد. احیای زمین و کاشت درختان، همواره در فرهنگ اسلامی جایگاه خاصی داشته و مورد توجه بوده است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در این باره می فرماید: «هر کس درختی بکارد و از آن مراقبت کند تا بزرگ شود و ثمر دهد، در جهان آخرت پاداش خواهد گرفت».

پیوند درختکاری با معنویت

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به کسی که درخت می نشانْد فرمود: «می خواهی تو را به نشاندن درختی راهنمایی کنم که استوارتر، رشدش بیشتر، میوه اش خوش تر و بادوام تر از این درخت باشد؟» عرض کرد: بلی یا رسول اللّه . حضرت فرمود: «هر بار که صبح یا شب تسبیحات اربعه بگویی، برای هر تسبیح، ده درخت از انواع میوه ها در بهشت برای تو کاشته می شود». آن مرد عرض کرد: یا رسول اللّه ، من شما را شاهد می گیرم که این محل را وقف فقیران کردم.

درخت، منبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مدینه، هنگام ایراد سخنرانی، به درختی تکیه می داد و از آن به عنوان منبر استفاده می کرد. بعد از اینکه منبری برای پیامبر ساختند و آن حضرت بر منبر نشست، صدایی شبیه ناله از آن درخت بلند شد که گویی در فراغ آن حضرت گریه سر داده بود، از این رو، از آن روز آن درخت را حنانه، به معنای ناله بچه شتری که از مادر جدا می شود نامیدند. وقتی پیامبر صدای درخت را شنید، از منبر پایین آمده، آن را در بغل گرفت تا ساکت شد. بعد فرمود: «اگر او را در برنمی گرفتم، تا قیامت ناله می کرد».

مراقبت از نعمت ه

استفاده از چوب برای تولید انرژی، زیان بسیاری به محیط زیست وارد می کند. جنگل زدایی و قطع درختان، فرسایش خاک و کاهش قدرت باروری زمین، از جمله پی آمدهای منفی استفاده از چوب برای تولید انرژی است. این عامل در کنار دلایل دیگر، باعث شده که امروزه در جهان، در هر دقیقه حدود بیست هکتار جنگل از بین برود. خداوند این نعمت ها را برای بهره گیری صحیح بندگان آفریده است. از این رو، سزاوار نیست آنها را به دلایل مختلف از بین ببریم یا در راه درست و مورد رضای الهی استفاده نکنیم.

نابودی درختان؛ نابودی زندگی

انسان ها برای حیات، به آب و خاک و هوا احتیاج دارند. درختان و پوشش گیاهی سطح زمین، توازن را در دما و آب و هوای جهان به وجود می آورند و اکسیژن مورد نیاز جهان را تولید می کنند. با روند افزایش تخریب جنگل ها، هرگز نخواهیم دانست چند نوع گیاه مفید را از دست می دهیم. در اسلام برای محافظت از درختان و گیاهان، قوانینی وضع شده که نه فقط جنگل ها، که حیات وحش را نیز در برمی گیرد. بر اساس این قوانین، مناطق معیّنی که به آنها حریم می گویند، از دیگر مناطق جدا شده، توسعه و کشاورزی در آن ممنوع است.

باغ های زیبا

کلمه باغ و جنگل، همیشه احساس خوب و شادی را در روح و روان آدمی برجای می گذارد. در توصیف بسیار زیبا و دل انگیزی از امیرمؤمنان علی علیه السلام در مورد باغ و درختان آمده است: «پس زمین به وسیله باغ های زیبا، همگان را به سرور و شادی دعوت کرد و با لباس نازک گلبرگ ها که بر خود پوشید، هر بیننده ای را به شگفتی وا داشت و با زینت و زیوری که از گلوبند گل های گوناگون، فخرکنان خود را آراست، هر بیننده ای را به وجد آورد».

ریه سبز شهره

جنگل ها، نقش مهمی در بهداشت و به سازی و همین طور سلامت انسان دارند. یک هکتار جنگل کاج می تواند 36 تن گرد و غبار را در عرض سال پاکیزه کند. ایجاد کمربند سبز و جنگل های مصنوعی در نواحی صنعتی و حوالی شهرها، سبب پدید آمدن محیط زیست برای پرندگان، گیاهان و جانوران مختلف می شود.

جنگل، گرد و غبار را در خود رسوب می دهد و بر این اساس، جنگل را ریه سبز شهرها گفته اند. جنگل، آب را تصفیه و در خود ذخیره می کند. از برخی درختان اسانس هایی پخش می شود که باعث از بین رفتن بسیاری از میکروب ها و جانوران ریز می شود؛ مانند درخت کاج که میکروب سل را از بین می برد. خلاصه آنکه وجود جنگل برای یک کشور برکت می آورد.

بهره گیری از جنگل و درختان

در چرخه طبیعت، درخت نقش مهمی ایفا می کند. همچنین در زندگی انسان و حیوان نیز تأثیر زیادی دارد و استفاده مناسب از جنگل، باعث حفظ و نگهداری آن می شود. پاکیزگی هوا، زیبایی محیط زندگی، حفظ و تولید خاک و چوب، جلوگیری از بلایای طبیعی، کنترل آب های زیرزمینی و...، همه به وجود درخت و جنگل بستگی دارد. به همان میزان که از طبیعت، جنگل و درختان بهره می گیریم، باید در حفظ، کاشت و داشت آن هم کوشا باشیم. بسیاری از شیوه های بهره وری انسان از درخت، به قدمت خود انسان است. نمی توان حتی تصور کرد که بدون درخت چگونه تمدن می توانست پیشرفت کند و به مرز کنونی برسد.

جنگل و کاهش بلایای طبیعی

هربار که سیل می آید، زیان های مالی و جانی بسیاری به همراه دارد. اگر در مسیرهای سیل خیز، جنگل ها، درختان و پوشش های گیاهی مناسب قرار داشته باشد، به طور چشم گیری از میزان خسارت ها کاسته می شود. جنگل ها در احیا و ترمیم حاصل خیزی خاک نیز نقش مؤثری دارند و از پیشروی بیابان ها و کویرها جلوگیری می کنند. نقش جنگل در بهبود و رونق گونه های گیاهی و حیوانی بسیار حائز اهمیت است. همچنین، نوع رفتار انسان با طبیعت و راه بهره گیری و استفاده از آن، در کاهش یا افزایش تأثیرات بلایای طبیعی مهم و قابل بررسی به نظر می رسد.

عوامل نابودی جنگل

جنگل، سرمایه ملی کشور است و حتی می توان ادعا کرد که جنگل، سرمایه جهانی است و همه موظف به حفظ و نگهداری آن هستند. عوامل زیادی سبب از بین رفتن جنگل ها می شود؛ مانند:

استفاده نادرست از آن مثل چرای دام و تهیه علوفه که سبب می شود نهال ها و گیاهان جوان جنگل از بین بروند؛ تخریب جنگل برای ساختمان سازی و یا کشاورزی؛ عوامل طبیعی مانند سیل، زلزله، توفان و آتش سوزی.

پدیدآورنده: سرور اسفندیار

  

احسان و نیکوکاری در کلام علی علیه السلام

احسان و نیکوکاری در کلام علی علیه السلام

نیکوکاری چیست

ـ الاِحْسانُ مَحَبّةٌ: احسان و نیکی محبت است.

ـ الاِحْسانُ رَأسُ الْفَضْلِ: احسان اساس فضیلت و خوبی هاست

ـ البرُّ عَمَلٌ صالِحٌ:نیکی عملی پسندیده است.

ـ البِرُّ غَنیمةُ الحازِم احسان و نیکی غنمیت دوراندیش است.

ـ الاِحْسانُ ذُخرٌ وَ الکریمُ مَنْ حازَهُ نیکی کردن سرمایه انسان است و بزرگوار کسی است که آن را به دست آورد.

ـ البِرُّ عَمَلٌ مُصْلِحٌ عمل نیک اصلاح کننده است.

ـ الاِحْسانُ غَنَمٌ نیکی کردن غنیمت است.

ـ کُلُّ مَعروفٍ اِحْسانٌ هر کار خوبی احسان و نیکی است.

ـ البَشاشةُ احسانٌ گشاده رویی احسان است.

ـ البِرُّ ما سَکَنَتْ اِلَیْهِ نَفْسُکَ وَ اَطْمَأَنَ اِلَیْهِ قَلْبُکَ نیکوکاری آن است که نفست با انجام آن آرام گیرد و قلبت بدان اطمینان یابد.

اهمیّت و فضیلت احسان

ـ اِکْتِسابُ الحَسَناتِ مِنْ اَفْضَلِ المکاسِبِ. تحصیل نیکی ها از برترین کسب هاست.

ـ رِأسُ الدِّینِ اِکْتِسابُ الحَسَناتِ اساس دین به دست آوردن نیکی هاست.

ـ قَدْرُ کُلُّ اِمْرِیٍ ما یُحْسِنُهُ منزلت هر شخصی به اندازه کارهای خیری است که انجام می دهد.

ـ الاِحسانُ یَسْتَرِقُ الاِنْسانَ احسان انسان را مدیون و بنده می کند.

ـ اَفْضَلُ الاِیمانِ الاِحْسانُ برترین ایمان نیکی کردن است.

ـ رأسُ الاِیمان الاحْسانُ الی الناس اساس ایمان نیکی کردن به مردم است.

ـ زِیْنَةُ الاِسْلامِ اِعْمالُ الاِحْسانِ احسان کردن زینت اسلام است.

ـ سَبَبُ المُحَبَّةِ الاِحْسانُ احسان سبب ایجاد محبت و دوستی است.

ـ جِماعُ الْخَیْرِ فی اَعمالِ البِرِّ تمام خوبی ها در انجام دادن کارهای نیک است.

ـ لِکُلِّ حَسَنَةٍ ثَوابٌ برای هر کار نیکی پاداش هست.

ـ الاِنسانُ عَبْدُالاِحْسانِ انسان بنده احسان و نیکی است.

ـ مِنْ شَرَفِ الْهِمَّةِ بَذْلُ الاِحْسانِ بذل احسان نشانه بلندی همّت است.

ترغیب و تشویق به احسان

ـ اَحْسِنْ یُحْسَنْ اِلَیْکَ. نیکی کن تا در حق تو احسان و نیکی شود.

ـ اِغْتَنِمْ صَنایِعَ الاِحْسانِ وَارْعَ ذِمَمَ الاِخْوانِ. کارهای نیک و احسان کردن را غنیمت بشمار و تعهدهای داده شده به برادران دینی رارعایت کن.

ـ طُوبی لِمَنْ اَحْسَنَ اِلی العِبادِ وَ تَزَوَّدَ لِلْمَعادِ. خوشا به حال کسی که به بندگان خدا نیکی کند و برای روز قیامت توشه بردارد.

ـ عاتِبْ اَخاکَ بِالاِحسانِ اِلَیه وارْدُدْ شَرَّهُ بالاِنْعامِ عَلَیِهِ. برادر دینی خطاکارت را با احسان و نیکوکاری سرزنش کن و شرّ او را با خوبی کردن از خودت دور ساز.

ـ عَلَیکَ بالاِحْسانِ فَاِنَّهُ اَفْضَلُ زِراعَةٍ وَ أَرْبَحُ بَضاعَةٍ. بر تو باد نیکوکاری که آن برترین زراعت و سودآورترین سرمایه است.

ـ عَلَیْکُمْ بِالاِحسانِ اِلی الْعِبادِ وَ الْعَدْلِ فِی البِلادِ. بر شما باد احسان کردن به بندگان و دادگستری در شهرها.

ـ عَلَیْکُمْ بَصَنایعِ الاِحْسان و حُسْنِ البرِّ بِذَویِ الرَّحِمِ و الجیران... بر شما باد انجام دادن کارهای نیک و احسان به خویشاوندان و همسایگان.

آثار و نتایج احسان و نیکی

ـ بِالاِحْسانِ یُسْتَعْبَدُ الاِنْسانُ. احسان و نیکی انسان را بنده می کند.

ـ بِالاِحْسانِ تُمْلِکُ الْقُلُوبُ قلب ها با احسان تسخیر می شوند.

ـ بِالاِحْسانِ یُمْلِکُ الاَحْرارُ. به وسیله احسان آزاد بنده می شود.

ـ بِالاِحْسانِ وَ تَغَمُّدِ الذُّنُوبِ بِالْغُفْرانِ یَعْظُمُ الْمَجْدُ. با احسان و بخشودن گناهان مجد و عظمت انسان بیشتر می شود.

ـ مَنْ کَثُرَتْ اِحْسانُهُ اَحَبَّهُ اِخْوانُهُ. هر کس که احسانش بیشتر شود، برادرانش او را بیشتر دوست خواهند داشت.

ـ مَنْ کَثُرَ اِحْسانُهُ کَثُرَ خَدَمُهُ وَ اَعْوانُهُ. هر کس که احسان و نیکوکاری اش بسیار باشد، خدمت کنندگان و یارانش بیشتر می شوند.

ـ مَنْ اَحْسَنَ اِلی النّاسِ اِسْتَدامَ مِنْهُمْ المَحَبَّةَ. هر کس که به مردم نیکی کند دوستی آن ها با او ادامه پیدا می کند.

ـ مَنْ اَحْسَنَ اِلی رَعیّتِهِ نَشَرَ اللّه ُ عَلَیْهِ جَناحَ رَحْمَتِهِ... کسی که به زیردست خود احسان کند، خداوند رحمت خود را شامل حال او می سازد.

ـ مَنْ اَحْسَنَ اِلی النّاس حَسُنَتْ عَواقِبُهُ وَ سَهُلَتْ لَهُ طُرُقُهُ. هر کس که به مردم احسان کند، عاقبت کارهای او نیکو و راه او آسان می شود.

ـ مَنْ اَحْسَنَ اِلی مَنْ اَساءَ اِلَیْهِ فَقَدْ اَخَذَ بِجَوامِعِ الْفَضْلِ. هر کس احسان کند به فردی که بدو بدی کرده است در حقیقت همه فضائل اخلاقی و مراتب کمال را در خود جمع کرده است.

ـ مَعَ الاِحْسانِ تَکوُنُ الرَفْعَةُ. با نیکوکاری بزرگی و والامقامی به دست می آید.

ـ مَنْ کَثُرَ بِرُّهُ حُمِدَ. هر کس که احسانش بسیار باشد، مورد ستایش قرار می گیرد.

ـ مَعَ البِرِّ تَدُرُّ الرَّحْمَةُ. با احسان و نیکی رحمت فراوان می شود.

ـ مَنْ بَذَلَ بِرَّهُ اِنْتَشَرَ ذِکْرُهُ. هر که بسیار احسان کند در بین مردم مشهور می شود.

ـ الاِساءَةُ یَمَحاها الاِحْسانُ. بدی را احسان و نیکی محو و نابود می سازد.

ـ الاِحْسانُ اِلی المُسئِ یَسْتَصْلِحُ الَعُدوَّ. احسان کردن به بدکار دشمن را به آشتی و صلح می کشاند.

ـ اَحْسِنْ اِلی مَنْ شِئْتَ وَ کُنْ اَمیرُهُ. اگر می خواهی بر کسی فرمانروا باشی به او احسان کن.

ـ مَنْ اَحْسَنَ اِکْتَسَبَ حُسْنَ الثَّناءِ. هر که احسان کند، مورد ستایش قرار می گیرد.

ـ بِرُّوا آباءَکُمْ یَبَرَّکُمْ اَبْناءَکُمْ. به پدران خود نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند.

ـ بِالْبِرِّ یُمْلِکُ الْحُرُّ. با احسان انسان های آزاد مطیع می شوند.

ـ مَنْ اِتَّبَعَ الاِحْسانَ بِالاِحْسانِ وَ أحْتَمَلَ جِنْایاتِ الاِخوانِ وَ الْجِیْرانِ فَقَدْ اَکْمَلَ البِرَّ. کسی که پی در پی نیکی کند و آزار برادران و همسایه ها را تحمل کند، احسان و نیکی را به کمال رسانده است.

ـ بِالاِحْسانِ تُسْتَرَقُ الرِّقابُ. آدمی با نیکی کردن مردم را مطیع خود می کند.

ـ سَبَبُ الْمُحَبَّةِ الاِحْسانُ. احسان موجب محبت و دوستی است.

ـ عَلَیْکُمْ بِصَنایِعِ الاِحْسانِ وَ حُسْنِ البِرِّ بِذَوِی الرَحِمِ و الجِیرانِ فَاِنَّهُما تَزِیدانِ فِی الاَعْمارِ وَ یَعْمُرانِ الدِّیارَ. بر شما باد به انجام دادن کارهای نیک و شایسته و نیکی کردن به خویشاوندان و همسایگان؛ زیرا این دو کار عمر را طولانی و شهرها را آباد می سازند.

ـ عَلَیْکُمْ بِالاِحْسانِ اِلی العِبادِ... تأمَنُوا عِنْدَ قیامِ الاَشْهادِ. بر شما باد نیکی کردن به بندگان خدا...؛ چون از این طریق در قیامت از خطرها ایمن می شوید.

ـ مَنْ اَحْسَنَ اِکْتَسَبَ حُسْنَ الثَناءِ. هر کس که نیکی کند،ستوده می شود.

ـ لاْیُحْمَدُ اِلاّ مَنْ بَذَلَ اِحْسانَهُ. ستوده نمی شود، مگر کسی احسان خویش را بذل کند.

ـ لاْیَکُنْ المُحْسِنُ وَ المُسَئُ عِنْدَکَ سَواءً فَاِنَّ ذَلِکَ یُزهِّدُ الْمُحْسِنَ فی الاِحسان و یُتابِعُ المُسِئَ اِلی الاِسائَةِ. نباید نیکوکار و بدکار درنزد تو مساوی باشند؛ زیرا این کار سبب می شود که نیکوکار در نیکی کردن بی رغبت شود و بدکار در بدی کردن پافشاری کند.

ـ الاِحْسانُ یَقْطَعُ اللِسانَ. احسان و نیکی زبان بدگویان را کوتاه می کند.

نیکوکار و نشانه های او

ـ المُحْسِنُ مَنْ عَمَّ الْناسَ بِالاِحْسانِ. نیکوکار کسی است که احسان او مردم را فرا گیرد.

ـ المُحْسِنُ مُعانٌ، المُسِیُّ مُهانٌ. نیکوکار یاری می شود و بدکار خوار و بی مقدار می گردد.

ـ المُحْسِنُ مَنْ صَدَّقَ اَقْوالَهُ اَفْعالَهُ. نیکوکار کسی است که رفتارش گفتار او را تصدیق می کند.

ـ المُحْسِنُ حَیٌّ وَ اِنْ نُقِلَ اِلی مَنازِلِ الامْواتِ. نیکوکار هر چند به منزل مردگان حمل شود، همواره زنده است.

ـ شَرُّ الْمُحْسِنینَ الْمُمْتَنٌّ بِاِحْسانِهِ. بدترین نیکوکاران کسی است که در مقابل احسانی که کرده است منت گذارد.

ـ اِذا رَأیْتُمُ الْخَیْرَ فَسارَعْتُمْ اِلَیْهِ و رَأیُتُم الشَّرَّ فَتَباعَدْتُمْ عَنْهُ وَ کُنْتُمْ بالطّاعاتِ عامِلیِنَ وَ فِی المَکارِمِ مُتَنافِسیِنَ کُنْتُمْ مُحْسِنینَ فائِزینَ. وقتی کار خیری را دیدید و به سوی آن شتافتید و کار بدی را مشاهده کردید از آن دوری کردید و عبادات و اطاعت خداوند را به جای آوردید و در مکارم الاخلاق و صفات نیک بر یکدیگر سبقت گرفتید، از نیکوکاران پیروز خواهید بود.

ـ نُفُوسُ الاَبْرارِ اَبَدا تأبی اَفْعالَ الفُجّارِ جان های نیکوکاران همیشه از کارهای بدکاران بیزار است.

اصول و احکام احسان و نیکوکاری

ـ الاِسرافُ مَذْموُمٌ فی کلِّ شَئٍ اِلاّ فی اَفْعالِ الخَیْرِ اسراف در هر چیز بجز در کارهای نیک ناپسند است.

ـ اَفْضَلُ البَرِّ ما اُصِیبَ بِهِ الاَبْرارَ. بهترین نیکی آن است که خیرش به نیکوکاران برسد.

ـ اَفْضَلُ البَرِّ ما اُصِیْبَ بِهِ اَهْلَهُ. بهترین احسان آن است که خیرش به اهل آن برسد.

ـ اَحَقُّ مَنْ بَرَرْتَ مَنْ لایَغْفَلْ بِرَّکَ. سزاوارترین کس به نیکی کسی است که از نیکی کردن به تو غافل نمی شود.

ـ اِنَّکُمْ مُجازُونَ بِاَفْعالِکُمْ فَلا تَفْعَلُوا الاّ بِرا. همانا شما با کارهایتان پاداش داده می شوید. پس جز نیکی کاری نکنید.

ـ خِیْرُ البِرَّ ما وَصَلَ اِلی الْمُحْتاجِ. بهترین احسان آن است که به نیازمند برسد.

ـ الجزاءُ عَلی الاِحْسانِ بِالاِساءَةِ کفرانٌ. نیکی را با بدی پاسخ دادن ناسپاسی است.

ـ اِتِبّاعُ الاَحْسانِ بالاِحْسانِ مِنْ کمالِ الجُودِ. پی در پی احسان کردن نشانه کمال بخشندگی است.

ـ جُحُودُ الاِحسانِ یُوجِبُ الْحِرْمانِ انکار احسان سبب محرومیّت از نیکی می شود.

ـ رَأسُ الاَحْسانِ الاِحسانُ اِلی المؤُمنیِنَ برترین احسان احسان به مومنان است.

ـ ضادّوا الاِساءَةَ بِالاِحْسانِ بانیکوکاری به مقابله بدی ها بروید.

ـ بِرُّ الوالدَینِ اَکْبَرُ فَریضةٍ. نیکی به پدر و مادر بزرگ ترین واجب است.

ـ فِی کُلِّ بِرٍّ شُکْرٌ. برای هر چیز و نیکی شکری لازم است.

ـ مِنْ اَفْضَلِ البِرِّ بِرُّ آلاَیْتامِبهترین نیکی، نیکی کردن در حق یتیمان است.

ـ کُلُّ حَسَنَةٍ لایُرادُ بِها وَجْهُ اللهِ تَعالی فَعَلَیْها قُبْحُ الرِّیا وَ ثَمَرَتُها قُبْحُ الْجَزَاءِ.هر احسان که با آن خشنودی خداوند متعال قصد نشده باشد آلوده به ریا و نتیجه آن پاداش نامناسب است.

ـ أوْفَرُ البِرَّ صلةُ الرَّحِمِ. صله رحم بیشترین و کاملترین نیکی است.

ـ اَحْسَنَ الاِحْسانِ مُواساةُ الاِخوانِ. بهترین احسان مواسات با برادران دینی است.

ـ اَفْضَلُ العَطاءِ تَرْکُ المَنِّ. برترین احسان ترک منت است.

ـ اَفْضَلُ النَّوالِ ما وَصَلَ قَبْلَ السؤال. با فضیلت ترین احسان آنست که پیش از درخواست نیازمند به او برسد.

ـ اِنّکَ إِنْ اَحْسَنْتَ فَنَفْسَکَ تُکْرِمُ وَ اِلَیْها تُحْسِنُ.اگر نیکی کنی خویش را گرامی داشته ای و به خودت نیکی کرده ای.

ـ آفَةُ الْعَطا المَطَلُ. آفت بخشش به تأخیر انداختن آن است.

ـ مَنْ مَنَّ باِحْسانِهِ کدَّرَهُ. هر کس که به همراه احسانش منّت بگذارد، آن را تیره ساخته است.

ـ اَحْسِنُ الصَّنایِعِ ما وافَقَ الشَّرایِعَ. بهترین احسان آنست که موافق احکام شریعت باشد.

ـ اَحْسِنْ اِلی مَنْ اَساءَ اِلَیْکَ وَ اَعْفُ عَمَّنْ جَنی عَلَیْکَ. به آن که به تو بدی کرده خوبی کن و از آن کس که بر تو ستم روا داشته است درگذر.

ـ المَنُّ یُفْسِدُ الاِحْسانَ. منت گذاشتن احسان و نیکی را تباه میکند.

ـ جَمالُ الاِحْسانِ تَرَکُ الاِمْتِنانِ.زیبایی احسان در ترک منت است.

ـ خِیْرُ العِبادِ مَنْ اِذا اَحْسَنَ اِسْتَبشَرَ. بهترین بندگان خدا کسی است که اگر نیکی کند شادمان شود.

ـ لایَزالُ المُسْلِمُ یَکْتَبُ مُحْسِنا مادامَ ساکِنا فَاِذا تَکَلَّمَ کُتِبَ مُحْسِنَا او مُسِیئا. مسلمان تا وقتی که ساکت است از جمله نیکوکاران به حساب می آید، اما همین که زبان به سخن گشود از نیکوکاران به حساب می آید.

پدیدآورنده: میرصادق سیدنژاد

دعای مکارم الاخلاق


20- نیایش، در طلب اخلاق ستوده و افعال پسندیده

(20) وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السّلَامُ فِی مَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَرْضِیّ الْأَفْعَالِ:

اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیّتِی إِلَى أَحْسَنِ النّیّاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ.
اللّهُمّ وَفّرْ بِلُطْفِکَ نِیّتِی، وَ صَحّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِکَ مَا فَسَدَ مِنّی.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنِی مَا یَشْغَلُنِی الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ،
 وَ اسْتَفْرِغْ أَیّامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ، وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَیّ فِی رِزْقِکَ، وَ لَا تَفْتِنّی بِالنّظَرِ، وَ أَعِزّنِی وَ لَا تَبْتَلِیَنّی بِالْکِبْرِ، وَ عَبّدْنِی لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ،
 وَ أَجْرِ لِلنّاسِ عَلَى یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنّ، وَ هَبْ لِی مَعَالِیَ الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِی فِی النّاسِ دَرَجَةً إِلّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلّا أَحْدَثْتَ لِی ذِلّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ، وَ مَتّعْنِی بِهُدًى صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَرِیقَةِ حَقّ‏ٍ لَا أَزِیغُ عَنْهَا، وَ نِیّةِ رُشْدٍ لَا أَشُکّ فِیهَا،
 وَ عَمّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ، فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیّ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیّ.
اللّهُمّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنّی إِلّا أَصْلَحْتَهَا، وَ لَا عَائِبَةً أُوَنّبُ بِهَا إِلّا حَسّنْتَهَا، وَ لَا أُکْرُومَةً فِیّ نَاقِصَةً إِلّا أَتْمَمْتَهَا.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ، وَ أَبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشّنَ‏آنِ الْمَحَبّةَ، وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْیِ الْمَوَدّةَ، وَ مِنْ ظِنّةِ أَهْلِ الصّلَاحِ الثّقَةَ، وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَیْنَ الْوَلَایَةَ،
 وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأَرْحَامِ الْمَبَرّةَ، وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأَقْرَبِینَ النّصْرَةَ، وَ مِنْ حُبّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَةِ، وَ مِنْ رَدّ الْمُلَابِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَةِ، وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظّالِمِینَ حَلَاوَةَ الْأَمَنَةِ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ لِی یَداً عَلَى مَنْ ظَلَمَنِی، وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنِی، وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِی، وَ هَبْ لِی مَکْراً عَلَى مَنْ کَایَدَنِی، وَ قُدْرَةً عَلَى مَنِ اضْطَهَدَنِی، وَ تَکْذِیباً لِمَنْ قَصَبَنِی، وَ سَلَامَةً مِمّنْ تَوَعّدَنِی، وَ وَفّقْنِی لِطَاعَةِ مَنْ سَدّدَنِی، وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِی.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَدّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشّنِی بِالنّصْحِ، وَ أَجْزِیَ مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرّ، وَ أُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ، وَ أُکَافِیَ مَنْ قَطَعَنِی بِالصّلَةِ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَى حُسْنِ الذّکْرِ، وَ أَنْ أَشْکُرَ الْحَسَنَةَ، وَ أُغْضِیَ عَنِ السّیّئَةِ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلّنِی بِحِلْیَةِ الصّالِحِینَ، وَ أَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتّقِینَ، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ کَظْمِ الغَیْظِ، وَ إِطْفَاءِ النّائِرَةِ، وَ ضَمّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَیْنِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ، وَ لِینِ الْعَرِیکَةِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السّیرَةِ، وَ سُکُونِ الرّیحِ، وَ طِیبِ الْمُخَالَقَةِ، وَ السّبْقِ إِلَى الْفَضِیلَةِ، وَ إِیثَارِ التّفَضّلِ، وَ تَرْکِ التّعْیِیرِ، وَ الْإِفْضَالِ عَلَى غَیْرِ الْمُسْتَحِقّ، وَ الْقَوْلِ بِالْحَقّ وَ إِنْ عَزّ، وَ اسْتِقْلَالِ الْخَیْرِ وَ إِنْ کَثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی، وَ اسْتِکْثَارِ الشّرّ وَ إِنْ قَلّ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی، وَ أَکْمِلْ ذَلِکَ لِی بِدَوَامِ الطّاعَةِ، وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ، وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ، وَ مُسْتَعْمِلِ الرّأْیِ الْمُخْتَرَعِ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَیّ إِذَا کَبِرْتُ، وَ أَقْوَى قُوّتِکَ فِیّ إِذَا نَصِبْتُ، وَ لَا تَبْتَلِیَنّی بِالْکَسَلِ عَنْ عِبَادَتِکَ، وَ لَا الْعَمَى عَنْ سَبِیلِکَ، وَ لَا بِالتّعَرّضِ لِخِلَافِ مَحَبّتِکَ، وَ لَا مُجَامَعَةِ مَنْ تَفَرّقَ عَنْکَ، وَ لَا مُفَارَقَةِ مَنِ اجْتَمَعَ إِلَیْکَ.
اللّهُمّ اجْعَلْنِی أَصُولُ بِکَ عِنْدَ الضّرُورَةِ، وَ أَسْأَلُکَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَ أَتَضَرّعُ إِلَیْکَ عِنْدَ الْمَسْکَنَةِ، وَ لَا تَفْتِنّی بِالِاسْتِعَانَةِ بِغَیْرِکَ إِذَا اضْطُرِرْتُ، وَ لَا بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَیْرِکَ إِذَا افْتَقَرْتُ، وَ لَا بِالتّضَرّعِ إِلَى مَنْ دُونَکَ إِذَا رَهِبْتُ، فَأَسْتَحِقّ بِذَلِکَ خِذْلَانَکَ وَ مَنْعَکَ وَ إِعْرَاضَکَ، یَا أَرْحَمَ الرّاحِمِینَ.
اللّهُمّ اجْعَلْ مَا یُلْقِی الشّیْطَانُ فِی رُوعِی مِنَ التّمَنّی وَ التّظَنّی وَ الْحَسَدِ ذِکْراً لِعَظَمَتِکَ، وَ تَفَکّراً فِی قُدْرَتِکَ، وَ تَدْبِیراً عَلَى عَدُوّکَ، وَ مَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِی مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِیَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبّ حَاضِرٍ
وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَکَ، وَ إِغْرَاقاً فِی الثّنَاءِ عَلَیْکَ، وَ ذَهَاباً فِی تَمْجِیدِکَ، وَ شُکْراً لِنِعْمَتِکَ، وَ اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِکَ، وَ إِحْصَاءً لِمِنَنِکَ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا أُظْلَمَنّ وَ أَنْتَ مُطِیقٌ لِلدّفْعِ عَنّی، وَ لَا أَظْلِمَنّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنّی، وَ لَا أَضِلّنّ وَ قَدْ أَمْکَنَتْکَ هِدَایَتِی، وَ لَا أَفْتَقِرَنّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُسْعِی، وَ لَا أَطْغَیَنّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُجْدِی.
اللّهُمّ إِلَى مَغْفِرَتِکَ وَفَدْتُ، وَ إِلَى عَفْوِکَ قَصَدْتُ، وَ إِلَى تَجَاوُزِکَ اشْتَقْتُ، وَ بِفَضْلِکَ وَثِقْتُ، وَ لَیْسَ عِنْدِی مَا یُوجِبُ لِی مَغْفِرَتَکَ، وَ لَا فِی عَمَلِی مَا أَسْتَحِقّ بِهِ عَفْوَکَ، وَ مَا لِی بَعْدَ أَنْ حَکَمْتُ عَلَى نَفْسِی إِلّا فَضْلُکَ، فَصَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ تَفَضّلْ عَلَیّ.
اللّهُمّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التّقْوَى، وَ وَفّقْنِی لِلّتِی هِیَ أَزْکَى، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا هُوَ أَرْضَى.
اللّهُمّ اسْلُکْ بِیَ الطّرِیقَةَ الْمُثْلَى، وَ اجْعَلْنِی عَلَى مِلّتِکَ أَمُوتُ وَ أَحْیَا.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتّعْنِی بِالِاقْتِصَادِ، وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السّدَادِ، وَ مِنْ أَدِلّةِ الرّشَادِ، وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ، وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ الْمَعَادِ، وَ سلَامَةَ الْمِرْصَادِ.
اللّهُمّ خُذْ لِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِی مَا یُخَلّصُهَا، وَ أَبْقِ لِنَفْسِی مِنْ نَفْسِی مَا یُصْلِحُهَا، فَإِنّ نَفْسِی هَالِکَةٌ أَوْ تَعْصِمَهَا.
اللّهُمّ أَنْتَ عُدّتِی إِنْ حَزِنْتُ، وَ أَنْتَ مُنْتَجَعِی إِنْ حُرِمْتُ، وَ بِکَ اسْتِغَاثَتِی إِنْ کَرِثْتُ، وَ عِنْدَکَ مِمّا فَاتَ خَلَفٌ، وَ لِمَا فَسَدَ صَلَاحٌ، وَ فِیمَا أَنْکَرْتَ تَغْیِیرٌ، فَامْنُنْ عَلَیّ قَبْلَ الْبَلَاءِ بِالْعَافِیَةِ، وَ قَبْلَ الْطّلَبِ بِالْجِدَةِ، وَ قَبْلَ الضّلَالِ بِالرّشَادِ، وَ اکْفِنِی مَئُونَةَ مَعَرّةِ الْعِبَادِ، وَ هَبْ لِی أَمْنَ یَوْمِ الْمَعَادِ، وَ امْنَحْنِی حُسْنَ الْإِرْشَادِ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ ادْرَأْ عَنّی بِلُطْفِکَ، وَ اغْذُنِی بِنِعْمَتِکَ، وَ أَصْلِحْنِی بِکَرَمِکَ، وَ دَاوِنِی بِصُنْعِکَ، وَ أَظِلّنِی فِی ذَرَاکَ، وَ جَلّلْنِی رِضَاکَ، وَ وَفّقْنِی إِذَا اشْتَکَلَتْ عَلَیّ الْأُمُورُ لِأَهْدَاهَا، وَ إِذَا تَشَابَهَتِ الْأَعْمَالُ لِأَزْکَاهَا، وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ تَوّجْنِی بِالْکِفَایَةِ، وَ سُمْنِی حُسْنَ الْوِلَایَةِ، وَ هَبْ لِی صِدْقَ الْهِدَایَةِ، وَ لَا تَفْتِنّی بِالسّعَةِ، وَ امْنَحْنِی حُسْنَ الدّعَةِ، وَ لَا تَجْعَلْ عَیْشِی کَدّاً کَدّاً، وَ لَا تَرُدّ دُعَائِی عَلَیّ رَدّاً، فَإِنّی لَا أَجْعَلُ لَکَ ضِدّاً، وَ لَا أَدْعُو مَعَکَ نِدّاً.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ امْنَعْنِی مِنَ السّرَفِ، وَ حَصّنْ رِزْقِی مِنَ التّلَفِ، وَ وَفّرْ مَلَکَتِی بِالْبَرَکَةِ فِیهِ، وَ أَصِبْ بِی سَبِیلَ الْهِدَایَةِ لِلْبِرّ فِیمَا أُنْفِقُ مِنْهُ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنِی مَئُونَةَ الِاکْتِسَابِ، وَ ارْزُقْنِی مِنْ غَیْرِ احْتِسَابٍ، فَلَا أَشْتَغِلَ عَنْ عِبَادَتِکَ بِالطّلَبِ، وَ لَا أَحْتَمِلَ إِصْرَ تَبِعَاتِ الْمَکْسَبِ.
اللّهُمّ فَأَطْلِبْنِی بِقُدْرَتِکَ مَا أَطْلُبُ، وَ أَجِرْنِی بِعِزّتِکَ مِمّا أَرْهَبُ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ، وَ لَا تَبْتَذِلْ جَاهِی بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِکَ، وَ أَسْتَعْطِیَ شِرَارَ خَلْقِکَ، فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِی، و أُبْتَلَى بِذَمّ مَنْ مَنَعَنِی، وَ أَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ وَلِیّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی صِحّةً فِی عِبَادَةٍ، وَ فَرَاغاً فِی زَهَادَةٍ، وَ عِلْماً فِی اسْتِعْمَالٍ، وَ وَرَعاً فِی إِجْمَالٍ.
اللّهُمّ اخْتِمْ بِعَفْوِکَ أَجَلِی، وَ حَقّقْ فِی رَجَاءِ رَحْمَتِکَ أَمَلِی، وَ سَهّلْ إِلَى بُلُوغِ رِضَاکَ سُبُلِی، وَ حَسّنْ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِی عَمَلِی.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ نَبّهْنِی لِذِکْرِکَ فِی أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِطَاعَتِکَ فِی أَیّامِ الْمُهْلَةِ، وَ انْهَجْ لِی إِلَى مَحَبّتِکَ سَبِیلًا سَهْلَةً، أَکْمِلْ لِی بِهَا خَیْرَ الدّنْیَا وَ الْ‏آخِرَةِ.
اللّهُمّ وَ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، کَأَفْضَلِ مَا صَلّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ قَبْلَهُ، وَ أَنْتَ مُصَلّ‏ٍ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَهُ، وَ آتِنَا فِی الدّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْ‏آخِرَةِ حَسَنَةً، وَ قِنِی بِرَحْمَتِکَ عَذَابَ النّارِ.

ترجمه :
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و ایمان مرا به کاملترین مراتب ایمان برسان، و یقینم را فاضلترین درجات یقین ساز، و نیتم را به بهترین نیتها و عملم رابه بهترین اعمال ترفیع ده.
خدایا به لطف خود نیتم را کامل و خالص ساز. و یقینم راثابت و پا برجاى دار و به قدرت خود آنچه را که از من تباه شده اصلاح فرماى.
خداوندا بر محمد و آلش رحمت فرست و مهماتم را که باعث دل مشغولى من است، کفایت کن و مرا به کارى که فردا از آن مورد سؤال قرار مى‏دهى بگمار، و روزگارم را در آنچه براى آنم آفریده‏اى مصروف دار و از غیر خود بى‏نیاز ساز و روزیت را بر من بگستر و به نگاه کردن به حسرت در مال و منال و جاه و جلال توانگرانم دچار مکن و عزیزم گردان و گرفتار کبرم مساز و بر بندگى خود رامم کن و عبادتم را به سبب خود پسندى تباه منماى. و خیر را براى مردم به دستم روان کن. و کار نیکم را به منت نهادن باطل مگردان و اخلاق عالیه را به من مرحمت فرماى. و مرا از تفاخر و مباهات نگاهدار.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا در میان مردم به درجه‏اى ترفیع مده مگر آنکه به همان اندازه پیش نفس خویشم پست گردانى، و عزتى آشکارا برایم بوجود میاور مگر آنکه به همان نسبت پیش نفس خویشم خوار سازى.
خدایا بر محمد و آلش رحمت، و از هدایتى پر سود و گراینده به مقصود برخوردارم ساز که روشى دیگر بجاى آن نگزینم و از طریقت حقى که از آن منحرف نگردم و از نیت صوابى که در آن شک نکنم و مرا تا آنگاه که عمرم جامه خدمت در راه طاعت تو باشد زنده بدار پس هر زمان که بیم آن رود که مزرع عمرم چراگاه شیطان گردد پیش از آنکه شدت غضبت بسوى من بشتابد یا خشمت بر من مستحکم گردد، مرا بسوى خود فرا گیر. خدایا هیچ خوئى که بر من عیب شمرده شود باقى مگذار جز آنکه آن را اصلاح کنى و هیچ صفت نکوهیده‏اى را بجاى منه مگر آنکه آن را نکو سازى.
و هیچ خصلت کریمه ناقصى بر جاى مگذار، جز آنکه آن را کامل کنى. بر محمد و آل محمد رحمت فرست و شدت کینه کینه توزان را در باره من به محبت، و حسد متعدیان را به مودت، و بدگمانى اهل صلاح را به اعتماد، و دشمنى نزدیکان را به دوستى، و بدرفتارى خویشان را به نیکوئى و بى‏اعتنائى اقربا را به نصرت، و دوستى مجامله کاران را به دوستى حقیقى و اهانت مصاحبان را به حسن عشرت، و تلخى ترس از ستمکاران را به شیرینى امنیت مبدل ساز. خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست: و مرا بر کسى که در باره‏ام ستم کند دستى و بر آنکه با من مخاصمه کند زبانى، و بر آنکه عناد ورزد پیروى‏ئى قرار ده. و در برابر آنکه با من مکر کند مکرى و بر آنکه مرا مقهور خواهد قدرتى، و بر آنکه مرا عیب کند و دشنام گوید تکذیبى، و از کسى که مرا تهدید کند سلامتى بخش و به اطاعت کسى که مرا براه صواب آرد و پیروى کسى که مرا ارشاد کند، موفق‏دار. خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرإ؛ااّّ توفیق ده تا با آن کس که با من غش و دغلى کند به نصیحت و اخلاص مقابله کنم، و آن را که از من دورى گزیند به نیکوئى پاداش دهم.و به آنکه مرا محروم سازد به بخشش عوض دهم، و آن را که از من ببرد با پیوستن مکافات کنم، و با کسى که از من غیبت کند، بوسیله ذکر خیرش مخالفت نمایم. و در برابر نیکى سپاسگزارى نمایم. و از بدى چشم بپوشم.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا به زیور صالحین بیاراى، در گستردن داد و فرو خوردن خشم، و خاموش کردن آتش فتنه و خصومت و جمع آورى پراکندگان و اصلاح میان مردمان و فاش کردن نیکیهاى اهل ایمان و پوشاندن عیب ایشان و نرم خوئى و فروتنى و خوش رفتارى و سنگینى و وقار و حسن معاشرت و سبقت جستن به فضیلت و برگزیدن انعام و تفضل و فرو گذاشتن سرزنش و خرده‏گیرى و ترک احسان درباره نااهل و گفتن حق هر چند دشوار آید و اندک شمردن خیر در گفتار و کردارم گر چه بسیار باشد و بسیار دیدن شر در گفتار و کردار خویش گر چه اندک باشد مرا در همگى این صفات به خلعت زیباى پرهیزگاران بپوش.
و این صفات را وسیله ادامه اطاعت و التزام جماعت و فروگذاشتن اهل بدعت، و بکار برنده رأى خودت در آور و کامل ساز. خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و وسیع‏ترین روزى‏هایت را بر من در هنگام پیر شدنم و قوى‏ترین نیروهایت را در من به هنگام خستگیم قرار ده و مرا به کاهلى در عبادتت، و کورى در تشخیص طریقتت و ارتکاب خلاف دوستیت، و پیوستن با کسى که از تو جدا شود و جدا شدن از کسى که با تو بپیوندد مبتلا مساز. خدایا مرا مرا چنان کن که هنگام ضرورت با سلاح یارى تو حمله‏ور شوم و هنگام حاجت از تو مسئلت کنم و هنگام مسکنت پیش تو به تضرع و زارى آیم و مرا چون بیچاره شوم به کمک خواستن از غیر خودت و چون فقیر شوم به فروتنى براى مسئلت از غیر خود، و چون بترسم، به تضرع پیش غیر خود گرفتار مکن که به آن سبب سزاوار خوارى و منع و بى‏اعتنائى تو گردم. اى مهربانترین مهربانان.
خدایا آنچه را از آرزومندى و گمان گرائى و حسد ورزى که شیطان در دل من همى افکند بیاد عظمتت و تفکر در قدرتت و تدبیر بر ضد دشمنت مبدل ساز. و آن کلمه زشت یا سخن ناستوده یا دشنام عرضى یا شهادت باطل یا غیبت مؤمن غائب، یا بد گفتن به شخص حاضر و مانند اینها را که شیطان بر زبان من جارى کند. به سخن حمد، و مبالغه در ثنا، و سعى و دقت در تمجید، و شکر نعمت، و اعتراف به احسان و شمردن نعمتهاى خودت، بدل فرماى.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست. و چنان کن که ستمزده نشوم و حال آنکه تو بر دفاع از من قادرى، و ستم نکنم و حال آنکه تو بر جلوگیرى من توانائى و گمراه نشوم در صورتى که هدایت من براى تو ممکن است، و فقیر نگردم با اینکه گشایش زندگیم از جانب تو است. و سرکشى نکنم با اینکه توانگریم از ناحیه تو است.
خدایا بسوى آمرزش تو کوچ کرده‏ام. و بسوى عفو تو آهنگ نموده‏ام و به گذشت تو مشتاق شده‏ام. و به فضل تو اعتماد کرده‏ام. در صورتى که موجبات مغفرت تو نزد من نیست و چیزى که بوسیله آن سزاوار عفو تو گردم در کردار من نیست. و پس از این حکم، که من خود در باره خویش راندم جز فضل و احسان تو سرمایه امیدى ندارم. پس بر محمد و آلش رحمت فرست و بر من تفضل فرماى.
خدایا مرا به منطق هدایت گویا ساز، و به آئین تقوى ملهم نماى و به خوى و خصلتى که پاکیزه‏تر است موفق‏دار و به کارى که پسندیده‏تر است بگمار. خدایا مرا به بهترین راه روان ساز و چنان کن که بر آئین تو بمیرم و هم بر آن آئین زندگى از سر گیرم. خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست و مرا در مجارى اعمال و مجالى احوال از نعمت اعتدال برخوردار ساز و در اقوال و افعال از اهل صواب و سداد و از ادله هدایت و رشاد و از زمره صالحین عباد قرار ده و رستگارى در معاد و سلامت از کمینگاه عذاب را نصیبم فرماى. خدایا براى خودت از نیروهاى نفس من آنچه را که باعث آزادى و پیراستگیش گردد بستان و آنچه را که وسیله تأمین حوائج و اصلاح کار نفس من شود به آن باز گذار، زیرا نفس من در معرض هلاک است مگر آنکه توأش نگاه دارى. خدایا اگر عم بسوى من لشگر انگیزد ساز و سلاح من توئى و اگر از همه جا و همه کس محروم شوم هدف امیدم توئى و اگر حوادث و شدائد بر من هجوم آورد استغاثه‏ام بتو است و هر چه از دست برود عوضش، و هر چه تباه شود اصلاحش نزد تو، و هر چه را ناپسند دارى تغییرش به دست تو است. پس پیش از بلا عافیت، و پیش از طلب توانگرى، و پیش از گمراه شدن هدایت را بر من انعام کن، و مرا از رنج عیب جوئى بندگان محفوظ دار، و ایمنى از عذاب روز بازپسینم ارزانى دار، و از رهبرى کاملم برخوردار ساز.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست و بدیها را به لطف خود از من بر طرف کن، و مرا به نعمت خود بپروران و به کرم خود اصلاح فرماى، و به احسان خود مداوا کن. و در سایه رحمتت جاى ده. و در خلعت خشنودیت بپوشان. و چون کارها بر من دشوار و درهم شود، به صواب ترین آنها و چون کردارها مشتبه گردد به پاکیزه‏ترین و نافع‏ترین آنها؛ و چون مذاهب متناقض شود و پسندیده‏ترین آنها موفق ساز.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست. و تارکم را به تاج بى‏نیازى بیاراى، و مرا به حسن تدبیر در امور بگمار، و دوام هدایت ارزانى دار، و به توسعه دستگاه آشفته مساز، و زندگى ساده و آرام عطا فرماى، و زندگانیم را به مشقت دائم و رنج روزافزون مبدل منماى و دعایم را بسویم بر مگردان، زیرا که من براى تو معارضى نمى‏شناسم و با تو مثل و مانندى نمى‏پرستم.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست و مرا از اسراف بازدار. و رزقم را از تلف حفظ کن،و دارائیم را بوسیله برکت دادنش افزون ساز، و مرا در انفاق از آن در امور خیر به راه صواب رهبرى کن.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست و مرا از رنج بسیار کسب و تحصیل روزى بى‏نیاز ساز، و رزق بى‏دریغ روزى کن تا از عبادت تو به طلب رزق مشغول نگردم. و سنگینى وبال کسب روزى را بر دوش نکشم.
خدایا و آنچه را که مى‏طلبم به قدرت خود برآور، و از آنچه مى‏ترسم مرا به جوار عزت خود پناه ده.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و آبرویم را به توانگرى نگاه‏دار، و منزلتم را به تنگدستى پست مکن، که از روزى خوارانت روزى طلبم، و از اشرار خلقت خواهش عطا کنم. تا به ستایش آنکه به من عطاکند، و به نکوهش آنکه منع کند مبتلا گردم. در صورتى که متصدى حقیقى عطا توئى. نه ایشان.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست و مرا تندرستیى در عبادت و آسایشى در پارسائى و علمى توأم با عمل، و پارسائیى مقرون با رفق و اقتصاد روزى ساز.
خدایا مدت عمر مرا با عفو خود به پایان بر، و آرزویم را در امید رحمتت به تحقیق رسان.و راه‏هایم را براى رسیدن بسر منزل خشنودیت هموار ساز، و عملم را در همه احوالم نیکو گردان.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست. و مرا در اوقات غفلت براى یادکردن خود، متنبه کن. و در روزگار مهلت در اطاعت خود بکار دار، و راهى هموار بسوى محبت خود برایم آشکار ساز، و بوسیله آن خیر دنیا و آخرت را برایم کامل فرماى.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست. مانند بهترین رحمتى که پیش از او بر کسى از خلق خود فرستاده‏اى، و بعد از او بر کسى خواهى فرستاد. و ما را در دنیا بهره‏اى نیکو و در آخرت نیز عطائى نیکو ببخش. و مرا به رحمت خود از عذاب دوزخ نگاه دار.



روابط دختر و پسر


روابط دختر و پسر

مهم ترین راه کار پیش گیرى از روابط ناسالم دختر و پسر، تقویت باورهاى مذهبى در جوانان، و فرهنگ سازى ازدواج ساده در جامعه است.

مقدمه:

دوستى و روابط در دوره ى نوجوانى و جوانى از اهمیت ویژه اى برخوردار بوده، امکان آسیب پذیرى آن نیز در این دوره بیش از هر زمان دیگرى است; زیرا با بیدار شدن غریزه ى جنسى در دوره ى نوجوانى و جوانى، توجه به مسائل عاطفى و جذابیت هاى ظاهرى جنس مخالف بیش تر مى شود. این گرایش در پیدایش دوستى ها و روابط دختر و پسر تأثیر به سزایى دارد و گاه چنان فرد را تحت تأثیر قرار مى دهد که تمامى ارزش ها و هنجارهاى اخلاقى و اجتماعى را زیر پا گذاشته، در دوستى ها و روابط با جنس مخالف هیچ حدّ و مرزى قایل نمى شود.
در حال حاضر مسئله ى ارتباط دختر و پسر یکى از معضلات اصلى جامعه ى ماست و اگر بینش و گرایش جوانان در این زمینه اصلاح نشود، پیامدهاى منفى بسیارى را به دنبال خواهد داشت.
مهم ترین راه کار پیش گیرى از روابط ناسالم دختر و پسر، تقویت باورهاى مذهبى در جوانان، و فرهنگ سازى ازدواج ساده در جامعه است.
در این بخش به پاره اى از مهم ترین پرسش ها در این زمینه پاسخ مى دهیم.
مجله ى صباح طى گفت وگویى با حجة الاسلام والمسلمین حسینى سؤالاتى را در زمینه ى مسائل تربیتى مطرح کرده و از رهنمودها و بیانات ایشان بهره برده است; توجه شما را به این پرسش و پاسخ ها معطوف مى داریم.

ارزش چیست و آیا ارزش دینى چیزى خارج از معناى مطلق ارزش است؟

انسان براى حفظ حیات خویش به چیزهاى مختلفى نیازمند است و هرچیزى که بهتر بتواند او را در طریق حفظ حیات و سلامت یارى دهد براى او ارزش است; به طور مثال، نان یک شىء ارزشمند براى انسان است; چون انسان در طریق زندگى به نان نیاز دارد. البتّه آب ارزشمندتر است; زیرا براى حفظ حیات به آب بیش از نان نیازمندیم. انسان قادر است بدون غذا، روزها زندگى کند، امّا بدون آب امکان ادامه ى حیات براى او نخواهد بود. خلاصه، آنچه به انسان کمک مى کند که بتواند زندگى و سلامت و شادابى خود را حفظ کند براى او ارزشمند است. اگر انسان صرفاً یک موجود مادّى بود، تنها کالاهاى مادى، مانند، نان، آب، غذا، لباس، مسکن، مناظر زیبا و سایر خوردنى ها و پوشیدنى ها که براى انسان لذّت بخش است، براى او ارزش داشت; امّا از آن جا که انسان یک موجود جاودانه است و تا خدا خدایى مى کند عمر بلند او هم پایدار است، آن چیزهایى هم که به انسان کمک مى کند تا در طریق حیات جاودانه سعادتمند باشد، براى او ارزش است و حتى ارزش آن ها بیش تر و پایدارتر از ارزش هاى مادى است; چرا که نان و آب و ارزش هاى مادى به انسان در طریق حیات دنیا که حیات محدودى است یارى مى رساند، ولى آن ارزش ها، انسان را براى ابد و سعادت ابدى کمک کنند; مثلاً انس و عبادت با پروردگار متعال یک ارزش است و روح انسان را براى برخوردارى از نعمت هاى برترى که خداى متعال به انسان وعده داده است آماده مى کند. خدمت به خلق خدا نیز یک ارزش است و انسان را پاکیزه و قدرتمند مى کند که بتواند از نعمت هاى جاودان برخوردار شود. کسب معرفت نیز یک ارزش است; زیرا انسان براى طىّ طریق و پیدا کردن آن هدف والاى جاودانه به چراغ احتیاج دارد. همان طورى که چراغ در شب براى انسان یک ارزش است، معرفت هم در شب دنیا براى وصول به صبح سعادت یک ارزش است.
بنابراین، مى توان ارزش ها را دو دسته کرد: ارزش هاى دنیایى که انسان را در طریق زندگى دنیا کمک مى کنند و ارزش هاى برتر که انسان را در طریق زندگى دنیا و آخرت کمک کنند. پس، ارزش بر اساس دیدگاه هاى انسان شناختىِ مختلف، تعاریف متعددى دارد و از دیدگاه ما، که انسان را موجود جاودانه مى دانیم، تعریف ارزش همین است که گفته شد.

عناصر ارزش هاى دینى کدام اند، چگونه مى توان به آن شناخت پیدا کرد و چه امورى این ارزش ها را در دید ما تبدیل به ضد ارزش مى کند و یا به عکس، و در این زمینه چه خطراتى ما را تهدید مى کند؟

ارزش هاى دینى همان مسائلى است که در دین خدا به صورت امر و نهى و ارشاد آمده است. آنچه براى ما طیّب و پاکیزه و در راه رشد و تعالى ما مؤثّر بوده، خداى متعال به وسیله ى رسالت رسول گرامى اش بر ما حلال و آنچه را پلید و آلوده و در تعالى انسان زیان بار بوده حرام کرده است; بنابراین حلال خدا ارزش هایى است که ما را به آن فراخوانده اند و حرام خدا ضدّ ارزش هایى است که ما را از آن در رفتار و اخلاق و اعتقاداتمان نهى کرده اند.
اگر گوهر بسیار گران بهایى، مثلاً یک انگشتر الماس را به دست کودک سه چهار ساله ى خود بدهیم، چندان قدرشناسى نمى کند و در حفظ آن نمى کوشد; زیرا ارزش این انگشتر را نمى داند; امّا اگر این انگشتر را به کسى بدهیم که قیمت و کاربرى اش را در تبدیل به ارزش هاى دیگر مى داند و مى شناسد، قدردانى مى کند و در حفظ آن کوشا خواهد بود; بنابراین، معرفت به قدر و ارزش، اوّلین چیزى است که موجب حفظ ارزش ها مى شود و غفلت از قدر و ارزش، اولین چیزى است که انسان را نسبت به آن ها بى توجه مى کند; پس اولین قدم در حفظ ارزش ها معرفت به آن ارزش هاست که اگر این معرفت ایجاد شد و گرد وغبار غفلت کنار رفت، گوهر شناخته مى شود و هر کس گوهرشناس باشد از گوهر به خوبى حفاظت مى کند.
اگر انسان بداند که در دستورهاى دینى، گنج سعادت او نهفته است، آن ها را به خوبى حفظ و رعایت مى کند; امّا اگر غفلت کند و سرسرى بگذرد، به بهاى اندک این گنج را مى فروشد و بعد هم به حسرت ابدى مبتلا مى شود.
نکته ى دیگر این که، انسان وقتى که به دنیا مى آید هیچ علمى ندارد. قرآن کریم مى فرماید: (و الله أخرجکم مِنْ بُطون اُمَّهاتِکم لا تعلمون شیئاً)همان طور که نمى تواند راه برود. آرام آرام خزیدن را آغاز مى کند، به اصطلاح «سینه خیز »مى رود، بعد به تدریج چهار دست و پا راه مى رود، بعد مى ایستد، امّا افتان و خیزان راه مى رود، تا هنگامى که بتواند با استقامت بایستد و با استوارى راه برود. ملاحظه مى کنید که شیوه ى راه رفتن را از حیوانى آغاز مى کند و به شیوه ى خاصّ انسانى مى رسد. در معرفت و قبول ارزش و تعهّد به ارزش ها هم انسان چنین سیرى دارد; ابتدا به طریقه ى حیوانى زندگى مى کند و مدّتى این حیوانى زندگى کردن هم تغییر مى کند. بعد از این، گاه مى ایستد و سر به آسمان برمى دارد و در دنیا و خودش فکر مى کند. ممکن است این تفکّر او را به استقامت برساند و ممکن است تا آخر عمر هم حیوانى زندگى کند و عقلش در خدمت حیوانیّتش باشد; مثل اسب سوارى که افسار اسب را برگردن او انداخته و اسب هر جا بخواهد او را مى برد، نه این که سوارکار اسب را ببرد. انسانیّت و عقلانیّت انسان هم مى تواند در خدمت حیوانیّت او قرار بگیرد; و به عکس هم مى شود; یعنى حیوانیّت، شهوات و تمایلات نفسانى اش در خدمت عقلانیّتش قرار بگیرد و مرکب آن باشد، و فقط زمام امور در دست سوارکار باشد; بنابراین جوان ها نیاز به معرفت دارند. این که جوان ها را از بزرگ سالان و از اهل معرفت جدا مى کنند در حقیقت چراغ هدایت را از آن ها مى گیرند. جوان یک وجود پرشور نیرومندى است که نیاز به چراغ زندگى دارد و این چراغ در اختیار بزرگ سالان صاحب تجربه و معرفت است. متأسفانه برخى تبلیغات به جوان ها این گونه القا مى کنند که تو به بزرگ سالان نیاز ندارى. این سخن مثل این است که ما به بشریّت که نیاز به انرژى و نور و هدایت دارد بگوییم که تو به چراغ و خورشید وتابش ستارگان نیاز ندارى; بنابراین، بزرگ سالان باید با رأفت و رحمت و رفق و مدارا با جوانان رفتار کنند و معرفت و اندیشه هاى ناب خود را با صمیمیّت در اختیار آن ها قرار دهند، و گرنه آن ها نمى توانند راه را بیابند، مگر با مدد علم و دانش و معرفت و تقوا. دانش به تنهایى سعادت انسان را تضمین نمى کند، مگر این که جهت گیرى دانش مشخص باشد. اگر جهت گیرى دانش، خدمت به بشریّت و هدایت بشر شد این دانش، ارزشمند است، امّا اگر به زیان بشریّت به کار رفت، در مرگ و بیمارى مصرف شد، مثلاً دانشى که بمب شیمیایى مى سازد، دانشى که اسلحه ى کشتار جمعى مى سازد، این یک دانش زیانبار است و ارزش ندارد; هر چند سازندگان این ها دانشمندند، امّا دانشمندى که به زیان بشریّت کار مى کند.

چگونه مى توانیم از عناصر رسانه اى نظیر: کتب، مجلّات، مجموعه ى مطبوعات، صدا و سیما، ویدئو و ماهواره و اینترنت، خوب استفاده کنیم و اگر خطرسازند چه طور جوانان و فرزندانمان را از خطر آن ها نجات دهیم؟

این وسایل مثل یک لیوان است. مى شود داخل لیوان آب گوارا باشد و مى شود سم باشد. کتاب و مجلّه و مانند این ها چیزى جز ظرف نیستند. ظرفى هستند که محتوایى دارند. محتواى این ها ممکن است ارشاد باشد، یا اضلال. آدرس و نشانى که در کتاب نوشته شده است، اگر درست باشد، شما را به مقصود مى رساند و، اگر درست نباشد، نه تنها شما را به مقصود نمى رساند، بلکه از مقصود دور مى کند.
بنابراین، در این ظرف اگر ارزش هاى مفید، و ره گشاى روشن گر باشد موجب هدایت انسان است. همان طورى که انسان عاقل و دقیق، دل به سخن هر کسى نمى سپارد و هر نشانى اى را قبول نمى کند مگر این که اطمینان کند که درست، حق و ره گشاست; در مورد این وسایل هم همین طور است. باید با دقت از این وسایل استفاده کرد. قرآن کریم مى فرماید:
(یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا).
از این عبارت مى توان فهمید که انسان همیشه در معرض سقوط و لغزش است، اگر خودش و اهل بیت و خانه و خانواده و فرزندان خود را نگه ندارد، ساقط مى شود; مثل کسى که در یک راه باریکى که هر دو طرفش پرتگاه است حرکت مى کند; اگر یک لحظه چشمش را ببندد ماشینش یا به سوى راست مى رود یا به سوى چپ. الیمین و الشّمال مضلّة والطریق الوسطى هى الجادّة باید سعى کنیم که خودمان را نگه داریم و فریب ظاهرهاى زیبا و باطن هاى زهرآگین را نخوریم و از این ظرف ها به شرطى که مظروفش هم خوب باشد استفاده کنیم.
درباره ى صدا و سیما هم اگر فرض کنیم که تمام این برنامه ها خوب و مفید و ارزشمند و ره گشاست; امّا ظرفیّت و حجم ذهنى انسان محدود است و اگر بیش از ظرفیّت در ظرف ذهن و مغز بریزد موجب آشفتگى، خستگى و پژمردگى مغز مى شود. فرض کنید، مقدار زیادى میوه و خوراکى هست که همه ى آن ها هم حلال است; امّا اگر کسى بیش از ظرفیّت معده اش بخورد، دل درد مى گیرد. اگر انسان شنیدارها و دیدارها را به حساب و منظم دریافت نکند، همان دل درد ذهنى برایش رخ مى دهد. در این انبار، مرتّب کالا وارد شده و بر روى هم ریخته شده و منظم چیده نشده است و این یک انبار آشفته اى است که صاحب انبار هیچ وقت نمى داند چه دارد، ولى همه چیز هم دارد. به خاطر همین هم درست نمى تواند فکر کند.
نباید ذهن را از مطالبى که انسان روى آن نیندیشیده و دسته بندى و انتخاب نکرده پر کرد. البتّه این بر فرضى است که همه ى برنامه ها خوب و مفید باشد، که باز هم باید برنامه ها به اندازه ى ظرفیت انسان گزینش شود تا انسان فرصت کارهاى دیگر را هم داشته باشد، بتواند با اهل خانه و خانواده اش انس بگیرد، با آن ها گفت وگو و شوخى و رفع خستگى کند.
امّا این فرض که همه ى برنامه هاى صدا و سیما خوب و مفید است فرض غلطى است. بسیارى از برنامه ها ممکن است براى بسیارى از افراد مفید نباشد و وقت گیر باشد. پس باید بهترین را انتخاب و استفاده کرد. انسان به هر چه دل سپرد، آرام آرام این دل سپردگى موجب هم رنگى با آن خواهد شد. فرض کنیم انسان به فردى که سخنان ناروا مى گوید، آرام آرام گوش کرد، او هم بى اختیار همان سخنان ناروا را مى گوید. بچه ى سه چهار ساله اى که فیلمى را مى بیند، اولین کلماتى که از آن فیلم یاد مى گیرد سخنان زشتى است که بازیگران فیلم با هم ردّ و بدل مى کنند; بنابراین باید خود را حفظ کرد، فکر نکنیم که اگر خود را دربست در اختیار این رسانه ها گذاشتیم از عمرمان خوب استفاده کرده ایم. عمر انسان کابین سعادت اوست. انسان باید بداند آن را کجا و چگونه مصرف مى کند; بنابراین باید با احتیاط از این رسانه ها استفاده کرد و افرادى هم که تولید کنندگان برنامه هستند باید بازتاب برنامه هاى خود را در اخلاق اجتماعى بنگرند.

وظیفه ى مسئولان در قبال ارزش هاى جامعه ى اسلامى چیست؟
گفتگو با حجة الاسلام و المسلمین حسینى

حاکمان اسلامى و تمام ارکان حکومت اسلامى موظّف اند سه چیز را براى جامعه تأمین کنند و از آنچه که مباین با آن سه چیز است جلوگیرى کنند:
اوّل این که، جامعه را به غناى لازم برسانند. جامعه ى فقیر، یک جامعه ى دینى نیست. جامعه ى اسلامى باید یک جامعه ى غنى توانمند باشد که هر کس بتواند نتیجه ى تلاش خود را در سفره ى برخوردارى خودش ببیند.
دوّم این که، براى سلامت جسم جامعه نهایت کوشش را داشته باشند. طورى نباشد که در تولید غذاى سالم و نظارت بر سلامت غذا و امنیت محیط ناتوان باشند. باید همه ى کارها دراین جهت باشد. این کار فقط وظیفه ى وزارت بهداشت نیست، بلکه وزارت صنایع هم اولین مسئولیتش، قبل از پرداختن به صنعت، توجه به سلامت مردم است و جهت گیرى رشد صنعت را باید در این جهت ببیند.
سوّم که مهم تر از اولى و دومى است، سلامت روح و ایمان مردم است.
بنابراین، نگاه نخستین همه ى ارکان حکومت اسلامى باید به این سه امر باشد و کارهاى دیگر را در جهت این سه وظیفه سامان دهى کنند; البته برخى نسبت به این امور مسئولیت بیش ترى دارند، امّا بالاخره همه مسئول اند. همه ى مسئولین باید تلاش کنند که جامعه ى اسلامى به این سه مطلوب بلند، به خصوص مطلوب سوّم برسد; جامعه اى توانمند، ثروتمند، سالم، پرنشاط، پرایمان و باغیرت بسازند که بتواند از شرف و ایمان و ارزش هاى والاى الهى، که خدا به آن ارزش ها دعوت کرده است، دفاع کند.
در پایان از این که، فرصت ارزشمندتان را در اختیار ما قرار دادید کمال تشکر را داریم و امیدواریم که خوانندگان محترم بهره ى کامل را از فرمایش هاى حضرت عالى ببرند.

نظر اسلام درباره ى روابط دختر و پسر (صحبت کردن، دوستى هاى خیابانى، رابطه ى تلفنى) چیست؟
ابوالقاسم مقیمى حاجى

از آن جا که تعداد زیادى از افراد جامعه ى اسلامى ما را جوانان تشکیل مى دهند، دشمنان اسلام، با تهاجم فرهنگى و توطئه هاى گوناگون، جوانان را مورد هدف قرار داده اند تا بتوانند با سرگرم کردن ایشان به مسائل پوچ و بى اساس، نشاط و کارآمدى آنان را از بین ببرند و کشور را از این سرمایه هاى گران بها محروم نمایند.
مسئله ى ارتباط دختر و پسر نیز، به گونه اى که در جامعه ى ما مطرح است، بى ارتباط با مطالب یاد شده نیست; البته این مسئله از زوایاى مختلفى قابل ارزیابى است که در آغاز این بحث، به دو نکته ى مهم آن اشاره مى کنیم :
نکته ى اول: ایام جوانى دوره ى شور احساسات، شوق جنسى و نشاط جسمى است. با بیدار شدن قواى مختلف جسمى، توجه به مسائل عاطفى و جذابیت هاى ظاهرى جنس مخالف زیادتر مى شود. این بلوغ طبیعى، در پیدایش دوستى ها و روابط دختر و پسر تأثیر به سزایى دارد.
نکته ى دوم: همه ى ما معتقدیم که انسان موفّق کسى است که اهداف مشخصى در زندگى داشته باشد و براى رسیدن به آن برنامه ریزى نماید و راه مناسب را انتخاب کند. یک جوان نیز، باید سعى کند راهى را انتخاب نماید که او را به یک زندگى مطلوب ایده آل و سرشار از آرامش، کمال و شادى برساند.
انسان داراى نیازمندى هاى روحى و جسمى بسیارى است و براى رسیدن به تکامل و آرامش باید به هر دو بعد مادى و معنوى خود بپردازد; از طرفى دین اسلام داراى مجموعه قوانین کامل و جامعى است که به همه ى نیازمندى هاى انسان توجه نموده و در تعالیم خود، مصالح عمومى و سعادت دنیا و آخرت را مدّ نظر قرار داده است.
بر این اساس، اسلام براى پاس دارى از حریم پاکى و جلوگیرى از انحرافات، رعایت ضوابطى را در روابط دختر و پسر ضرورى دانسته و آزادى مطلق و بدون حساب و دوستى ها و عشق بازى هاى مصطلح امروزى را ناپسند و مردود شمرده است. اسلام صحبت کردن زن و مرد را در موارد ضرورى و در جریان رسیدگى به کارهاى روزمره ى زندگى حرام ندانسته است; اما براى پیش گیرى از پیامدهاى سوء احتمالى، آنان را از این گونه روابط برحذر داشته است.

خداوند در قرآن کریم مى فرماید:

(قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَـرِهِمْ وَ یَحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ ذَ لِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُم بِمَا یَصْنَعُونَ وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَـتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَـرِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا); به مؤمنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند و عفاف خود را حفظ کنند! این براى آنان پاکیزه تر است. خداوند از آنچه انجام مى دهند آگاه است; و به زنان با ایمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را، جز آن مقدار که نمایان است، آشکار ننمایند.
در این آیه به صراحت دستور داده شده است که زن و مرد نامحرم به یکدیگر نگاه نکنند واز نگاه هاى هوس آلود پرهیز نمایند. به راستى، اگر به این آیه ى مبارکه عمل شود و دختر و پسر نامحرم از ابتدا به یکدیگر توجه ننمایند و به هم نگاه نکنند، آیا دوستى ها و عشق هاى خیابانى به وجود مى آید؟

حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:

نِعمَ صارف الشهوات غضّ الابصار; چشم پوشى از نگاه، بهترین عامل بازدارى از شهوت است.
هم چنین، خداوند در قرآن خطاب به زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:
(فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً); به گونه اى هوس انگیز سخن نگویید تا بیماردلى در شما طمع نکند، و به گونه اى شایسته و معمولى سخن بگویید.
به راستى، آیا روابط میان دختران و پسران جوان، با آن میل و کشش جنسى که طبیعت سنّ جوانى است، از نگاه هاى آلوده و صحبت هاى هوس انگیز خالى و مبرّاست؟ آیا با درنظرگرفتن این کلام صریح الهى مى توان حکم جواز این گونه روابط را صادر نمود؟
شاید عدّه اى مدّعى باشند که ارتباطى مورد نظر ماست که از این مسائل به دور باشد! در پاسخ اینان باید گفت: اصرار و تأکید فراوانى که امروزه بر این روابط مى شود، شاهدى است بر این که انگیزه ى دیگرى ، هر چند غیر مستقیم و مخفى، در این کار موجود است; لذا ممکن است روابطى ایجاد شود که در ابتدا ظاهراً عارى از این گونه مسائل باشد، اما از آن جا که سن جوانى اوج کشش جنسى و عاطفى است، به تدریج و برطبق طبیعت بشرى، این روابط، آلوده به نگاه ها، صحبت ها و رفتارهاى هوس آلود مى شود. علامه مجلسى در ضمن حدیثى نقل مى کند:
کسى که به حرام دستش را به دست زنى برساند، چون به صحراى محشر در آید، دستش بسته باشد; و کسى که با زنان نامحرم، خوش طبعى، شوخى و مزاح کند، خداوندگار در عوض هر کلمه، هزار سال او را در محشر حبس مى کند; و اگر زنى راضى شود که مردى به حرام او را در آغوش بگیرد، ببوسد یا به حرام با او ملاقات نماید و یا با او خوش طبعى و شوخى کند، بر آن نیز گناهى همانند آن مرد است.
حال، قضاوت به عهده ى خواننده ى محترم است که تشخیص دهد « آیا دوستى هاى تلفنى، رفت وآمدها و روابط میان دختر و پسر مشمول این آیات و روایات مى شود یا خیر؟» آیا باز هم مى توان ادعا نمود که این روابط بدون اشکال است؟
نکته ى دیگرى که وجود دارد این است که بعضى افراد این روابط را بدین صورت توجیه مى کنند که «براى ازدواج، شناخت کامل لازم است و شناخت، بدون ارتباط ممکن نیست!»
در پاسخ باید گفت: بدون تردید، دختر و پسر باید با دیدى باز و با شناختى کامل از استعدادها و خصوصیّات اخلاقى و فرهنگ یکدیگر، زندگى مشترک را شروع نمایند، تا در فراز و نشیب هاى زندگى هم راز و هم دل یکدیگر باشند; امّا شناختى کامل و دقیق است که با عقل و خرد و ارزیابى صحیح طرفین به دست آمده باشد; لذا باید سعى کنیم از پیش داورى و قضاوت درباره ى دیگران جداً بپرهیزیم; زیرا وقتى به کسى علاقه ى وافرى داشته باشیم ضعف هاى او را نمى بینیم و اگر از ابتدا نگرش منفى درباره ى فردى داشته باشیم، خوبى هایش را در نظر نمى گیریم! بسیار روشن است که با دوستى ها و روابط خیابانى و تلفنى دختر و پسر که زیبایى ها و جذّابیت هاى ظاهرى در آنها نقش زیادى دارد و در دنیاى احساسات و عواطف غوطه مى خورند، شناخت کامل از خصوصیات اخلاقى و سلیقه هاى فردى حاصل نمى شود.
البته، بعد از مطالعه و دقت هاى لازم، اگر شرایط مثبت بود و دختر و پسر واقعاً قصد ازدواج با یکدیگر را داشتند، مى توانند براى اطمینان بیش تر و ایجاد هماهنگى و آمادگى براى آغاز زندگى، با نامزدى رسمى و شرعى (به صورت عقد موقت) به خواست خویش برسند.
در پایان، باید به این نکته توجه کنیم که روابط آزاد دختر و پسر، نه تنها طرفین را به شناخت مورد نیاز نمى رساند، بلکه چه بسا سبب بدنامى و محرومیت از ازدواج مناسب و درخور شأن آنان مى شود; هم چنین، غوطه ور شدن در این نوع روابط، جوانانى را که باید در بهترین مقطع از سن خود، به دنبال آموختن علم و کسب تجربه براى آینده ى خویش باشند، در اضطراب و هیجانات بى اساس نگه مى دارد و با ایجاد فشارهاى روحى و تشویش هاى درونى، آرامش را از آنان سلب مى کند; هیچ گاه این جوانان طعم شیرین آرامش، شادى و رضایت را در زندگى خانوادگى نخواهند چشید و همیشه چشم طمع به دیگران خواهند داشت; و این دردى است خانمان سوز که درمانى ندارد! اگر نگاهى به کشورهاى غربى و غرب زده که در این زمینه آزادى کامل دارند، بیندازیم، چیزى جز مفاسد گوناگون و معضلات مختلف اجتماعى نمى یابیم!
علاوه بر این ها، دوستى ها و ازدواج هایى که بر این پایه چیده شده اند، بسیار متزلزل اند; هفته نامه ها و مجلات خانوادگى مملو از غم نامه هایى است که دخترها و پسرها درباره ى دوستى ها و ازدواج هاى ناکام خود مى نویسند! بسیارى از آنان وقتى شور و اشتیاق اولیه شان براى زندگى فرو مى نشیند و با واقعیت هاى زندگى بیش تر و بهتر روبه رو مى شوند، با یکدیگر احساس نوعى بیگانگى و غرابت مى نمایند و با عدم تفاهم در زندگى مشترک مواجه مى شوند! کم نیستند زوج هایى که به خاطر این نوع ازدواج ها از هم جدا مى شوند. واضح است که خود طلاق هم معضلى بزرگ است، هم براى اجتماع و هم براى آن خانواده ى از هم پاشیده!

تعالیم حیات بخش اسلام، راه درست و متعادل را به انسان نشان داده، و براى پیش گیرى از روابط نامشروع دختر و پسر اصول و ضوابط اخلاقى و در دوره ى جوانى، ازدواج را توصیه نموده است.
محمد صادق شجاعى

بهترین راه براى متعادل نمودن دوستى هاى افراطى این است که با نگاه واقع بینانه به پیامدهاى آن بیندیشیم. بى تردید دوستى یکى از نیازهاى انسان به خصوص در سنّ جوانى است و معاشرت و هم نشینى با دوستان شایسته و باایمان، موجب رشد شخصیّت اجتماعى و تقویت ارزش هاى اخلاقى و معنوى دو جوان مى گردد; همچنین با دوستان خوب و مورد اعتماد مى توان در زمینه هاى درسى و مسائل اجتماعى و فرهنگى به تبادل نظر و همکارى پرداخت; و اساساً انتخاب دوستانى که از لحاظ درسى و اخلاقى شایسته اند، مى تواند بهترین بازوى موفقیّت جوان باشد; اما باید توجه داشت که افراط در هر کارى ناپسند است و در دوستى ها و دوست یابى نیز ممکن است پیامد منفى داشته باشد.
بنابراین، براى متعادل نمودن دوستى هاى افراطى، باید هم در اصل انتخاب دوست و هم در حدود آن نهایت دقت را داشته باشیم. اگر در انتخاب دوست ملاک هایى را که در آیات و روایات بیان شده رعایت کنیم، تا حد زیادى از دوستى هاى افراطى جلوگیرى مى شود. سعى کنیم با افرادى دوست شویم که مصداق حدیث شریف «مؤمن آیینه ى مؤمن است» باشد و از دوستى بدون حساب و کتاب جدّاً خوددارى کنیم. دوستى هایى که به راحتى و بدون دقت و شناخت کافى پدید مى آیند، پایدار و ثمربخش نیستند و به همان راحتى پس از اندک زمانى به هم مى خورند. دوستى با تعدادى اندک، از روى شناخت و آگاهى و امتحان آنان در موقعیت هاى مختلف، به مراتب بهتر از دوستى با تعدادى زیاد و بدون شناخت کافى است. البته باید توجه داشت که مفهوم «دوست شدن» به مراتب عمیق تر از «روابط اجتماعى داشتن» و «برخورد با دیگران» است. روابط اجتماعى و تعامل با دیگران، با رعایت اصول و معیارهاى انسانى و اخلاقى، لازمه ى زندگى اجتماعى است و داشتن روابط سالم با دیگران، نشانه ى رشد اجتماعى است; امّا دوست شدن مفهومى است که از یک رابطه ى قلبى و عاطفى بین دو یا چند نفر حکایت دارد و در واقع نوعى دل بستگى است. این نوع رابطه در صورتى مفید و ثمربخش است که معیارهاى انتخاب دوست در آن رعایت شده باشد.
نکته ى دیگرى که توجه به آن مى تواند از پیامدهاى منفى دوستى هاى افراطى پیش گیرى کند، این است که دوستى مفرط، حتى با افرادى که واجد همه یا اکثر صفات پسندیده اند، همیشه مطلوب نیست; همان گونه که دوست شدن با دیگران بدون رعایت معیارها و اصول اسلامى (مانند دوستى با جنس مخالف و یا دوست شدن با افرادى که از نظر اخلاقى مشکل دارند) جایز نیست و پیامدهاى منفى به همراه دارد، افراط در دوستى نیز چه بسا ممکن است براى انسان دست و پا گیر شود و استقلال و هویت فردى را از او سلب کند. توجه به این پیامدها یکى از کارآمدترین شیوه هاى کنترل و پیش گیرى از دوستى هاى افراطى است و در نقش راهکارهاى شناختى مى تواند مؤثر واقع شود.
برخى از جنبه هاى منفى دوستى هاى افراطى بین جوانان عبارت اند از:
1. هیچ ضمانتى وجود ندارد که این دوستى ها پایدار بماند; چه بسا ممکن است فردى که مورد اعتماد و اطمینان ماست، پس از مدتى به راه هاى خلاف کشیده شود. اگر دوستى بیش از حد عمیق و صمیمى باشد، این احتمال وجود دارد که نتوانیم از وى فاصله بگیریم و به اعتبار این که دوست ماست اعمال وى را توجیه کنیم.
2. ممکن است در زندگى تغییر و تحولاتى رخ دهد و موجب دورى و جدایى دوستان شود. دانش جویان پس از پایان دوره ى تحصیلى هر کدام به شهر و دیار خود بازمى گردند و یا ممکن است با ازدواج از یکدیگر دور شوند، اگر دوستى بیش از اندازه باشد، تحمل دورى و جدایى از دوستان بسیار سخت و ناگوار خواهد بود و در پاره اى موارد، ضربه ى عاطفى شدیدى در پى خواهد داشت.
3. مسائلى در زندگى انسان وجود دارد که نباید هیچ فردى از آن مطلع شود، این گونه مسائل را حتى با نزدیک ترین و صمیمى ترین دوستان خود نباید بازگو کرد، این خود عاملى است که دایره ى دوستى انسان را محدود و مشخص مى کند.
4. دوستى هاى افراطى به نحوى مانع رشد فکرى افراد، به خصوص جوانان و نوجوانان است; زیرا به سبب وابستگى شدید دوست دارند همیشه با هم و در کنار یکدیگر باشند، روابط عاطفى آنان با خانواده کمرنگ مى شود، هم نوایى و تقلید از دوستان منبع اصلى هنجارهاى رفتارى آنان قرار مى گیرد و گاه ممکن است همین دوستى هاى افراطى باعث شود از مسائل عبادى، معنوى و یاد خدا غافل شوند.
با توجه به این پیامدهاى منفى اخلاقى و روانى دوستى هاى افراطى، شایسته است جوانان و نوجوانان در انتخاب دوست دقت کنند و پس از آن که افرادى را شایسته ى دوستى دانستند، حدود دوستى را در روابط خود رعایت نمایند.

روابط نامشروع چه تأثیرى در روحیه و ایمان و اعتقادات جوانان دارد؟
ابوالقاسم مقیمى حاجى

غریزه ى جنسى یکى از غرایز نهفته در نهاد انسان است که همانند سایر غرایز، خواست طبیعى خویش را طلب مى کند و انسان ناچار است به این غریزه پاسخ بگوید.
اما آنچه انسان را از حیوان ممتاز مى سازد، حکومت عقل بر اعمال انسانى است و از آن جا که در انسان، غرایز مختلفى وجود دارد و هر یک از آنها بر اساس حکمت و هدفى در نهاد او قرار گرفته است، سعادت و خوش بختى و دست یابى به آرامش واقعى او در گرو پاسخ گویى متوازن و متعادل به این غرایز است.
تمرکز بیش از حد روى یک غریزه و ترجیح دادن آن بر دیگر خواسته هاى عقلایى و فطرى، همانند رشد نامتعادل یکى از اندام ها ـ مثلاً یک دست ـ و متوقف شدن رشد سایر اعضاست. بى شک چنین هیکلى ناقص و بدمنظر خواهد بود.

پیامدهاى منفى روابط نامشروع در بین جوانان
1. از بین رفتن کرامت انسانى و غرق شدن در شهوات:

اگر انسان ارضاى غرایز و شهوات را تنها هدف زندگى بداند، دیگر معنا ندارد که راه مخصوصى را براى آن در نظر بگیرد، بلکه در نظر او هر عاملى که بهتر و بیش تر در خدمت شهوات قرار گیرد، (چشم چرانى، روابط نامشروع، خودارضایى، میل و اعتیاد به تماشاى عکس ها و فیلم هاى مبتذل و...) موجه و پسندیده خواهد بود; هرچند در ستیز با ضوابط عقلى و دینى باشد و به نابودى شرافت انسانى و جامعه ى بشرى منجر شود.
عامل اصلى انحرافات اخلاقى و تضعیف باورهاى اعتقادى در غرب، همین طرز تفکر، یعنى نگرش استقلالى به غرایز است. این مسئله باعث شده که تمامى ارزش هاى انسانى زیرپا گذاشته شود و افراد در مسیر انحطاط و تباهى سیر کنند.
در واقع مشکلات و معضلات اخلاقى و اجتماعى، چون: قتل، جنایت، خودفروشى، اختلالات روانى، تزلزل پیوند خانوادگى و... همه معلول اصل لذت جویى و حکومت غرایز و روابط آزاد و مختلط و از میان رفتن اهداف بلند انسانى است.

2. سلب آرامش روانى و ایجاد اضطراب و افسردگى:

روابط آزاد و نامشروع، باعث مى شود سلامت روانى افراد به شدت آسیب ببیند و فطرت پاک انسانى وى به گناه آلوده شود. عده اى هم چون فروید و راسل آزادى هاى جنسى را براى دست یابى به آرامش روانى و برطرف شدن عقده هاى درونى پیشنهاد نمودند، امّا نتیجه اى که به دست آمد دقیقاً خلاف آن بود.
این فقط مشکل غرب نیست، بلکه در سایر جوامع که به پیروى از غرب رو آورده اند نیز روز به روز آمار اختلالات و بیمارى هاى روانى و جنایات ناشى از ناکامى ها افزایش مى یابد.
استاد شهید مطهرى (ره) گسترش محرّکات جنسى را عامل اصلى انحرافات اخلاقى و غرق شدن در شهوات مى داند:
(این نوع روابط) هیجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى مى بخشد و تقاضاى سکس را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى درمى آورد.
در رویکرد دینى، غریزه ى جنسى هم چون آتشى است که هرچه بیش تر به آن خوراک بدهند شعلهورتر مى شود و هیچ گاه فرد به ارضاى کامل دست نمى یابد. در نتیجه، اشتباه است که گمان کنیم تحریک پذیرى جنسى، گستره ى خاصى دارد و از آن پس آرام مى گیرد.
(در این میدان)، هیچ فردى از تصاحب زیبارویان و هیچ زنى از متوجه کردن مردان و تصاحب قلب آنان، و بالاخره هیچ دلى از هوس سیر نمى شود. از طرفى تقاضاى نامحدود، خواه و ناخواه، دست نیافتنى و همیشه مقرون به نوعى احساس محرومیت است و منجر به اختلالات روحى و بیمارى هاى روانى مى گردد که امروزه در دنیاى غرب بسیار به چشم مى خورد.

3. کاهش میل به ازدواج و تشکیل زندگى شرافتمندانه:

جوانانى که قبل از ازدواج، روابط نامشروع را تجربه کرده و طهارت روح و صفاى باطن خود را لکه دار ساخته اند، انگیزه ى چندانى براى ازدواج ندارند و انتخاب همسر برایشان مشکل مى شود; زیرا از طرفى به همه شک دارند و از طرف دیگر بعد از ازدواج نیز دل کندن از لذت هاى گذشته برایشان مشکل است و تنوع طلبى روانشان را بیمار ساخته و چه بسا بعد از ازدواج، دوباره به منجلاب فساد کشیده شوند. ویل دورانت مى گوید:
فساد پس از ازدواج، بیش تر محصول عادات پیش از ازدواج است.

4. تضعیف باورهاى اعتقادى و ایمان:

آیات و روایات بسیارى به آثار سوء پیروى از هوى و هوس و شهوات اشاره نموده و انسان را از آن برحذر داشته اند.
اولین گام در روابط نامشروع، نگاه هاى هوس آلود و چشم چرانى است. خدواند در قرآن، افراد با ایمان را از نگاه هوس آلود و شهوانى نهى فرموده و به این نکته اشاره نموده است که تخلف از دستور الهى موجب خسران انسان در دنیا و آخرت و عامل اصلى انحطاط انسان است. چنان که حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:
حکمت و شهوت در یک قلب جمع نمى شود.
و در روایت دیگرى نیز مى فرماید:
هیچ چیز به اندازه ى غلبه ى شهوات، تقوا را از بین نمى برد.
هم چنین مى فرماید:
کسى که با شهوت همراه شود جان و عقلش مریض و بیمار مى شود.
با توجه به آیات و روایات، روشن مى شود که انسان، تنها در سایه ى عمل به تعالیم نورانى اسلام مى تواند به سعادت و سلامت روانى دست یابد و به خدا نزدیک تر شود; اما با تخلّف از دستورات الهى و رعایت نکردن حدود اسلامى در روابط با دیگران، از رحمت الهى دور مى شود و به سوى فساد و تباهى گام برمى دارد.

براى جلوگیرى از روابط نامشروع چه راه حلّى پیشنهاد مى شود؟
ابوالقاسم مقیمى حاجى

در میان غرایز درونى انسان، غریزه ى جنسى، نمود خاصّى داشته و از بدو بلوغ، خودنمایى مى کند و اندک اندک بر همه ى خواسته هاى جوان حاکم شده و روح و جان او را تسخیر و بر اندیشه و اعمال او سایه مى اندازد.
بدون تردید براى ارضاى این غریزه ى طبیعى و نیرومند، باید چاره اى اندیشید و راه درستى انتخاب نمود. جامعه ى غرب که نظریه ى فروید، راسل و... را در آزادى بى قید و شرط شهوت رانى پذیرفته است، شاهد پیامدهاى منفى آن بوده و آمار فاجعه هاى شهوانى در رسانه ها و نوع روابط ناهنجار دختران و پسران، مرد و زن و ... شواهد گویاى این مطلب است. اگر بر فرض از وجود فرزندان نامشروع بى سرپرست، نوزادان پیدا شده در زباله دان ها و توالت ها، کورتاژها و قتل ها و ضایعه هاى دیگر اخلاقى و انسانىِ ناشى از آزادىِ جنسى چشم پوشى کنیم، با این فاجعه ى بزرگ که نابودى شخصیّت انسانى زن و تبدیل شدن او به توپى شهوانى که هر لحظه مورد حمله ى چشم ها، لمس ها و قوّه ى شهوانى مردانِ شهوت ران است چه کنیم؟ با بازیچه شدن زندگى پر از آمال و اهداف انسان که باید به سوى کمال و تعالى رشد نماید، چه مى توان کرد؟
در چنین جامعه ى پرالتهابى از در و دیوار، کوچه، خیابان، مدارس و اداره ى آن، جز شهوت و خودنمایى و ناز و نیاز دیده نمى شود و همه ى امور، در عین رنگارنگ بودنشان تنها یک رنگ داشته و آن هم رنگ لذّت جویى است. حال اگر لذّت بیش تر در ظلم و تعّدى بر حقوق دیگران باشد، فرقى نمى کند; چون هدف، حفظ منافع شخصى و لذت فردى است. براى افراد چنین جامعه اى، سرنوشت اخلاقى جامعه، حقوق دیگران و آینده ى نسل بشر اهمیّتى ندارد.
دنیاى غرب، انسان آزاد و شرافتمند را اسیر و ذلیل لذّت جویى هاى زودگذر نموده است. اگر مى توانستند ادعا کنند که حدّاقل در کام یابى هاى جنسى و ارضاى کامل شهوات انسانى و به قول فروید براى حل عقده هاى روانى و ایجاد عشق و محبّت موفّق بوده اند باز خوب بود، امّا در همین نیز با مشکل روبه رو هستند.

شهید مطهرى در این باره مى گوید:

در مورد غریزه ى جنسى و برخى غرایز دیگر، برداشتن قیود، عشق به مفهوم واقعى را مى میراند و طبیعت را هرزه و بى بندوبار مى کند، در این مورد هرچه عرضه بیش تر گردد هوس و میل به تنوع افزایش مى یابد.
این که راسل مى گوید: «اگر پخش عکس هاى منافى عفّت مجاز شود پس از مدّتى مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد» شاید در باره ى یک عکس به خصوص و یک نوع بى عفّتى به خصوص صادق باشد، ولى مطلقاً در مورد همه ى بى عفّتى ها صادق نیست; یعنى از یک نوعِ خاصِّ بى عفّتى خستگى پیدا مى شود، نه بدین معنا که تمایل به عفاف جانشین آن شود، بلکه بدین معنا که آتش و عطش روحى زبانه مى کشد و نوعى دیگر را تقاضا مى کند و این تقاضاها هرگز تمام شدنى نیست. ..

حمید رضا ترکمندی ، زیباوب www.zibaweb.com